an old wound

1.2K 366 75
                                    

گایز پوسترارو میبینید؟ نظرتون راجبشون چیه؟
.
.
.

"لعنتی این دیگ کیه زنگ میزنه؟"

_هاا؟

_صبح بخیر!

_ریدم تو این صبح تخمی! تو دیگه کدوم خری هستی؟

_سهونم!

یهو خواب از سر بک پرید و دوهزاریش افتاد! با کف دست محکم توی سر خودش زد و لبش رو گاز گرفت.

_عا... ببخشید هنوز ویندوزم بالا نیومده بود متوجه نشدم چی میگم!

_اشکالی نداره...

دلخوری توی صداش واضح بود و باعث میشد بک به خاطر این همه دل نازک بودنش بهش بخنده.

_خب کاری داشتی این موقع صبح؟

_میخواستم بگم باهم بریم کلاس.

_اوه کلاس داریم؟

_اوهوم... استاتیک...

_لعنتی جدیدا همه کلاسا رو یادم میره! آماده باش یکم دیگه میام سراغت...

_نه نه لازم نیس زحمت بیوفتی!

_زحمت چیه بابا. دوست پسرمو نرسونم کیو برسونم؟

_باشه... الان آماده میشم!

بکهیون خنده ای به صدای خجالتیش کرد و بعد از خداحافظی قطع کرد.

وسط تخت نشست و چندبار چشماشو مالید. همون لحظه در باز شد و کله‌ی سوهو از لاش اومد تو و بعد از دیدن بک کاملا داخل شد.

_میبینم که میخوای با سهونیت بری!

_یعنی من یه ذره امنیت ندارم از دست شماها!

_خیلیم دلت بخواد! ایش...

_نه واقعا نمیفهمم چرا ایندفعه اینقد موندین و نمیرین!

_چون داره خوش میگذره...

الکی گفت تا بکهیون نفهمه چقد جدیدا نگرانشن و ترس از برگشتن به حالت قبلیشو دارن و اگه ازش دور شن نمیتونن آروم و قرار داشته باشن!

بکهیون پشت چشمی نازک کرد و بلند شد و به سمت دسشویی رفت. وقتی که بیرون اومد دوباره سوهو رو توی اتاقش دست به سینه دید.

_وای! چی میخوای هیونگ؟

_میخوام بدونم قراره با دوست پسرت به کجا برسی. دیشب که یه جوری حرف میزدی انگار قراره تا آخر عمرت ازش جدا بشی و حالا باهاش قرار میذاری؟

Blackbirds (Completed)Where stories live. Discover now