قسمت انتهایی سنگ رو توی دستش گرفت و سینه به سینهی چانیول وایستاد. نگاهشو به نگاه سرخ اصیل دوخت، حس عجیبی داشت! کاری که داشت میکرد درست بود؟ فریاد دوست جدیدش رو از پشت سرش شنید:
_دیگه نمیتونم سهون! زودباش!به طرز عجیبی دستاش میلرزیدن، اما جایی واسه تردید نداشت. باید انجامش میداد. بخاطر خودش و بکهیون... به خاطر همه... شاید حتی... برای دنیا!
قسمت نوک تیز سنگ رو به سمت قلب خوناشام گرفت، حس بدی داشت که دشمنش حتی نمیتونه برای آخرین بار چیزی بگه یا کاری کنه. نگاهش رو از چشماش گرفت، نمیتونست خیره به چشماش بکشتش پس پلکاشو روی هم فشار داد و سنگ جادویی رو توی یه حرکت توی قلبش فرو کرد. جادوگر کمی عقب تر روی زمین افتاد، برای اون روز بیش از حد انرژی از دست داده بود و خونهایی که از بینیش میریخت حالا لباسشم کثیف کرده بود. سهون با تردید لای پلکاش رو باز کرد، جلوی پاش تپهی کوچیکی از خاکستر میدید. اون انجامش داده بود!
_من... من... انجامش دادم! کشتمش!
_آفرین پسر، کارت خوب بود.
جادوگر با نفس نفس خطاب بهش گفت اما فرصتی برای ادامهی افکارش نداشت. صدای نالهی بکهیون حواسش رو معطوف خودش کرد. با سرعت به اون سمت رفت و توی بغلش کشیدش.
_تو رو خدا بکهیون! تو چت شده آخه؟
اون طرف انبار صورت کریس از اشک خیس شده بود. اون حتی موقعی که اونهمه درد بهش داده بودن قطرهای اشک نریخته بود اما حالا دیدن تنها عشق زندگیش که اونطوری جلوی چشماش فلج شده بود و ذره ذره جون میداد بهش حس مرگ میداد! بعد از اینکه چوب رو از کمر سوهو بیرون کشید دستاش علاوه بر زمین و لباسای سوهو خونی شده بود و حس کردن بوی خون مورد علاقش داشت دیوونش میکرد و برای تمرکز کردن داشت تقلا میکرد. سرنگی که اون کنار افتاده بود ته موندهای از مادهی زرد رنگ توش مشخص بود و کریس به راحتی میتونست تشخیص بده اون زهر گرگینهاست!
پسر جادوگر با کف دست به خونی که روی لب و چونهش بود کشید و نگاهش رو دور انبار چرخوند. اوضاع آشفته بود... اون از بکهیون که به دلیل نامعلومی درد میکشید و داد میزد و اون هم از سوهو که فلج شده یه گوشه افتاده بود. نگاهش کمی دیگه چرخید، جوی! کسی حواسش به اون دختر گرگینه نبود! دستش رو ستون بدنش کرد و به زور از جاش بلند شد. چند قدم اول رو تلو تلو خورد اما تسلیم نشد. به زور خودشو بالای سر سهون و بکهیون رسوند و کنارشون زمین افتاد. بار دیگه به خونهای صورتش دست کشید و سعی کرد به زور کلمات رو ادا کنه:
_سهون... منو نگاه کن! آلفا!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Blackbirds (Completed)
Fanfic(کامل شده) ژانر: فانتزی، خوناشام، گرگینه، رمنس کاپل ها: سهبک، چانبک، کریسهو پرنده های سیاه فقط یه عده پرنده نیستن بلکه منظور کارها و اشتباهاتیه که شخصیت ها مخصوصا بکهیون توی گذشته انجام دادن و حالا اونا به دنبال کسانی که مرتکبشون شدن میان. همه چیز خ...