you deserve it

1.5K 409 67
                                    

دوستان فلش بک هارو با دقت بخونید چون کمک به مشخص شدن خیلی چیزا میکنه.
دوتا توضیح ام بدم. اون فلاسکی که بکهیون داره رو تو پوستر این پارت میتونید ببینید و با اونی که تو ایران استفاده میکنیم فرق داره و احتمالا توی فیلمای خارجی دیدین که توش مشروب نگه میدارن.

دوم راجب گل شاهپسند، تو فیلما و داستانای خوناشامی زیاد بهش اشاره میشه و احتمالا خودتون میدونید ولی نیازه که بگم. این گل برای خوناشاما مثل سم میمونه و مقدار زیادش میتونه باعث کشتنشون بشه ولی اگه در حد یه قطره یا مقدار کم باشه فقط باعث درد و اذیت جزئی میشه و اگه به طور مداوم یه خوناشام مصرفش کنه میتونه بدنشو بهش عادت بده و درمقابلش مقاوم بشه و البته این گل رو اگه آدم‌ها بخورن یا همراه خودشون داشته باشن دیگه نفوذ ذهنی خوناشاما روشون اثر نداره.

*
*
*

همیشه از وقتایی که مجبور میشد دوتا کلاس پشت سر هم برداره متنفر بود و حالا برای اینکه بوی خوش خون همکلاسیاش بیشتر از اون تحریکش نکنه، بین کلاساش به یه جای خلوت دور از دانشکده ها اومده بود و لابلای درختا از فلاسک مخصوصش خون میخورد. عاشق این فلاسکش بود. خیلی وقت پیش سوهو هیونگش براش خریده بود و روش با حروف بزرگ نوشته بود دردسر ساز! و چقد اون دوتا سر اون قضیه بهش خندیده بودن...

= فلش بک: =

(98سال پیش)

بالاخره اون روزی که منتظرش بودن رسید. درِ آهنی روبروش باز شد و چهره های سوهو و کریس جلوی چشمش پدیدار شدن. لبخند مهربونی روی لباشون بود و چشماشون از اشک شوق برق میزد. چند لحظه صورتاشون رو رصد کرد و بعد محکم خودشو پرت کرد تو بغل هیونگش. بعد از چند لحظه که حسابی همو چلوندن از بغلش بیرون اومد و حالا اون یکی هیونگ عزیزش رو بغل کرد. گرچه به روی اونا نمی‌آورد و هیچوقت هیونگ صداش نمیزد ولی اونم به اندازه‌ی سوهو براش یه برادر بزرگتر بود و به همون اندازه بهش مدیون بود. کریس چند بار کمرشو نوازش کرد و بعد از هم جدا شدن.

سوهو دستش رو گرفت:
_خیله خب بیا از این زیرزمین مزخرف بریم بیرون!

چند لحظه بعد توی نشیمن خونه‌ی کریس نشسته بودن که بک بالاخره دهن باز کرد:
_من نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم... شما... شما منو از اون وضع نجات دادین. شما بهم زندگی دوباره دادین. نمیدونم... نمیدونم لیاقتشو دارم یا نه...

_معلومه که داری بچه! این چه حرفیه؟ همه لیاقت یه فرصت دوباره رو دارن.

_اما هیونگ من... من بدجوری گند زدم... گناهایی مرتکب شدم که هیچوقت پاک نمیشن! تعداد بلاهایی که سر بقیه آوردم، آدمایی که کشتم، کسایی که از هم جدا کردم و هزارتا کار دیگه از دستم در رفته. من... من هیچوقت خودمو نمیبخشم...

Blackbirds (Completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora