9. Roses

2.5K 690 508
                                    

آخر هفته بود. کیونگسو معمولا روزای خالی آخر هفته‌شو با تنهایی کتاب خوندن می‌گذروند و برای خودش وقت می‌گذاشت ولی الان به سمت آدرسی که جونگین بهش داده بود می‌راند. به نظر یه جور فروشگاه زنجیره‌ای میومد و کیونگسو هیچ ایده‌ای نداشت که چی دربارش این‌قدر ویژه هست که جونگین این‌قدر براش ذوق داشت.

قرار بود با ماشینش دنبال جونگین بره که با هم اون‌جا برن، چون جونگین یه دانشجوی کوچولو بود که فقط دوچرخه داره. کیونگسو احساس می‌کرد این یکم معذب کننده هست که بخواد یه آلفا رو با ماشینش سر قرار "دوستانه"شون ببره ولی مثل این‌که تابوها برای جونگین هیچ معنی‌ای نداشت.

وقتی به خونه‌ی جونگین رسید اونو دید که مثل همیشه لباس پوشیده. لباسای گشاد و راحتی. موهای لختش هم بدون هیچ حالت خاصی روی پیشونیش ریخته شده بود. کیونگسو دوست داشت جونگین براش تیپ بزنه انگار تحت تاثیر دادن کیونگسو براش مهمه نه این‌که با لباسای روزانه‌ش سر قرار "دوستانه"شون بیاد.

وقتی جونگین سوار ماشینش شد کیونگسو تصمیم گرفت موسیقی کلاسیک توی ماشینش پخش بشه. به هیچ‌وجه برنامه‌ای نداشت که با آهنگای متالی که گوش میده اون آلفای کوچولو رو شوکه کنه‌‌. جونگین با ذوق به کیونگسو نگاه کرد: «تا اینجا آخر هفته‌ی خوبی داشتین آقای دو؟»

کیونگسو سرشو تکون داد: «هوم، خوب بود، حتما با جایی که داری می‌بریمون بهترم می‌شه.»

جونگین لبخند زد: «مطمئنم عاشقش می‌شی.»

کیونگسو چیزی نگفت. جونگین به ضبط ماشین نگاه کرد. کیونگسو چیزی که واقعا دوست داشت رو گوش نمی‌داد. نمی‌دونست نسبت بهش چه احساسی داشته باشه. هزارتا سناریو توی ذهنش شکل گرفت ولی ترجیح داد دهنشو ببنده. کم‌حرفی کیونگسو خیلی راحت به جونگین انتقال یافت و باعث شد جونگین تا رسیدن به مقصدشون چیزی نگه. جونگین می‌ترسید آزاردهنده باشه و ناخودآگاه به خاطر این‌که به صورت مداوم از طرف کیونگسو رد می‌شد، محتاط رفتار می‌کرد.

وقتی به مرکز خرید رسیدن جونگین سعی کرد با انرژی همیشگیش صحبت کنه: «این‌جا بهترین جای دنیا برای توست.»

کیونگسو با کنجکاوی به جونگین و بعد به فروشگاه نگاه کرد. اون‌ها با هم واردش شدن. جونگین به سمت خوراکی‌ها رفت و اون‌جا بود که کیونگسو منظور جونگین رو از بهترین جای دنیا فهمید.

قسمتی که جونگین اونو به سمت راهنمایی کرد بخش سبزیجات بود و کیونگسو حاضر بود قسم بخوره بهترین سبزی‌ فروشی دنیا رو دیده. قبل از این‌که بتونه واکنش درستی نشون بده جونگین با یه سبد خرید چرخدار کنارش اومد و گفت: «دوستش داری؟»

All The Little ThingsWhere stories live. Discover now