پیادهروی هیچوقت کار مورد علاقهی جونگین نبود و حالا مجبور بود توی یه شب تاریک انجامش بده. نمیدونست چرا فقط به سهون زنگ نمیزنه که بیاد دنبالش یا اینکه تاکسی بگیره. فقط راه میرفت. نیاز داشت فکر کنه. چطور تونسته بود اینقدر احمق باشه؟
مارک کردن کیونگسو؟ به چی فکر میکرد؟ اینکه امگایی که بعد آلفاش نتونسته تا چند سال تو رابطه بره، اجازه بده که بعد از یه رابطه که حتی به یه ماه هم نرسیده مارک بشه؟ واقعا خودخواه بود. واقعا احمق بود. واقعا خر بود. تند رفته بود و دلش میخواست گریه کنه.
کیونگسو ردش کرده بود، اتفاقا این کار رو خیلی محکم انجام داده بود و بعدش درخواستش رو ضمیمه کرد. جملهش توی گوشش زنگ میخورد. «لطفا از خونهام برو بیرون.» مجبور نبود اینقدر خشن باشه ولی کاملا بهش حق میداد. بیفکر عمل کرده بود. دلش میخواست خودشو کتک بزنه.
ناگهان ایستاد. با حرص توی هوا مشت و لگد انداخت و داد زد: «وای من خیلی خنگ و جوگیرم.»
چند نفری که توی پیادهرو بودن با تعجب بهش نگاه کردن. جونگین موبایلشو از تو جیبش در آورد و گوگل رو باز کرد: «چطور از امگامون بخوایم که اجازه بده مارکش کنیم؟»
اولین جواب و البته پرطرفدارترین رو باز کرد: «اینو ازش درخواست نکنید.»
لباش خط شد. فحشی داد و از گوگل بیرون اومد. به سهون زنگ زد. صدای موسیقی بلند رو میشنید. اون احمق دوباره رفته بود پارتی. یه روز خودشو اینجوری بدبخت میکرد البته فعلا تنها کسی که بدبخت شده بود خودش بود. گفت: «سهون، از کیونگسو خواستم بذاره مارکش کنم.»
صدای داد سهون رو شنید: «چی؟»
موبایلش رو از گوشش فاصله داد که کر نشه. سهون تند گفت: «بذار برم یه جای ساکت.»
چند دقیقه بعد صدای سهون رو شنید: «الان مارکش کردی؟»
جونگین با خجالت گفت: «نه.»
لحن سهون متعجب بود: «یعنی چی؟ نذاشت مارکش کنی؟ مقاومت خیلی سخته.»
جونگین شمرده توضیح داد: «نمیدونم. بهش گفتم میشه مارکش کنم؟ و اونم منو از خونهاش پرت کرد بیرون.»
سهون پرسید: «میتونم بپرسم چطور ازش درخواست کردی؟»
-«داشتیم صحبت میکردیم و خب من گفتمش...»
سهون رسما داد زد: «تو خیلی خنگی!»
جونگین پلکاشو از حرص به هم فشار داد: «سهون، دعوام نکن. خودم به اندازهی کاغی ناراحتم.»
YOU ARE READING
All The Little Things
FanfictionCompleted ✅ خلاصه: کیونگسو یه امگای مارک شده هست که نسبت به دوباره رفتن تو رابطه گارد داره، همه چیز تو زندگیش عادیه تا اینکه با یه آلفای جوان و دستوپاچلفتی که در نگاه اول عاشقش شده، آشنا میشه... چانیول یه بتاست که از بکهیون متنفره و تا میتونه ازش...