کیونگسو احساس عالیای داشت. یه قرار عالی با جونگین داشت و همهی احساسات مثبتی که میخواست رو دریافت کرده بود. روزش از این بهتر نمیتونست باشه. لبخند از روی لبش کنار نمیرفت. سر کار جوری بود انگار روی ابرا راه میره. همه چیز رنگینتر بود، همه چیز زیباتر بود.
در حال چیدن کتابها داخل قفسه بود که چانیول رو دید. چانیول به قفسه تکیه داد و گفت: «امروز خیلی مزخرفه.»
ابروهای کیونگسو بالا رفت: «امروز عالیه، هوا هم خوبه.»
وقتی به چانیول نزدیک شد بوی بدی رو حس کرد. بهش نزدیک تر شد و اونو بو کشید. قیافهشو جمع کرد: «چی کشیدی که بوی کثافت گرفتی؟»
چانیول خندید: «یه چیز جدید. تخمی بود. حیف پولم.»
کیونگسو غر زد: «واقعا باورم نمیشه جرئت اینو داری که نئشه بیای دانشگاه. اگه بفهمن قطعا اخراجت میکنن.»
خندهی چانیول هنوز ادامه داشت. کیونگسو با حرص لباشو به هم فشرد و به کارش ادامه داد. چانیول گفت: «فکر کنم با بکهیون به هم بزنم.»
کیونگسو شوکه به چانیول نگاه کرد: «چرا؟»
چانیول شونه بالا انداخت: «نمیدونم.»
کیونگسو مکثی کرد و گفت: «نمیخوام دخالت کنم توی تصمیماتت ولی...»
چانیول وسط حرف کیونگسو پرید: «ولی میخوای دخالت کنی؟»
کیونگسو سر تکون داد: «نه، میخواستم مشاهداتمو بهت بگم.»
سکوت نسبی بینشون برقرار شد تا اینکه کیونگسو خودش اونو شکست: «تو معمولا عصبی و پرخاشگری، کاملا مودی... آشفتهای و اعتماد به نفس پایینی داری باوجودی که همیشه وانمودی میکنی اعتماد به نفس بالایی داری.»
کیونگسو شروع به قدم زدن بین قفسهها کرد که کتابا رو سر جاشون بذاره. چانیول پشت سرش راه افتاد: «قرار بود مشاهداتو بگی نه اینکه لختم کنی.»
کیونگسو خندید. کتابی رو داخل قفسه گذاشت: «اخیرا احساس کردم اون کلافگی و آشفتگی رو نداری. وقتی راه میری حواست به اطرافت نیست انگار نمیتونی ریلکس باشی. دیگه تلاش نمیکنی که برای بقیه خفن به نظر برسی. قبلش انگار همه چیز برات سخت و پیچیده بود ولی تو این مدت اخیر انگار ول کرده بودی که سخت بگیری. برای اولین بار احساس کردم آرامش رو توی وجودت دیدم.»
چانیول پیفی کرد: «کسشر. بکهیون مغزمو بگا داده. هر روز بهش فکر میکردم و خوددرگیری داشتم...»
ŞİMDİ OKUDUĞUN
All The Little Things
Hayran KurguCompleted ✅ خلاصه: کیونگسو یه امگای مارک شده هست که نسبت به دوباره رفتن تو رابطه گارد داره، همه چیز تو زندگیش عادیه تا اینکه با یه آلفای جوان و دستوپاچلفتی که در نگاه اول عاشقش شده، آشنا میشه... چانیول یه بتاست که از بکهیون متنفره و تا میتونه ازش...