کیونگسو بین کلی پتو بیدار شد. گرمش بود ولی دلش نمیخواست از زیرشون بیرون بیاد. هنوز هیتش تموم نشده بود. با بیحوصلگی به اطرافش نگاه کرد تا جونگین رو پیدا کنه. بوشو حس میکرد ولی نمیدیدش. پتوها رو کنار زد و از تخت بیرون اومد. دستشو دراز کرد تا روب دو شامبرشو بپوشه.
به سمت آشپزخونه رفت. اونجا جونگین رو دید که سعی داره غذا درست کنه. بلوز مچاله شدهای پوشیده و باکسرش هم پاش بود. بابت شکست خوردن پروژهی دیدزنیش آهی کشید و پشت میز غذاخوری نشست. جونگین متوجهش شد و برگشت و بهش نگاه کرد. لبخند گرمی روی لباش بود. کیونگسو دستشو زیر چونهش گذاشت: «داری چی درست میکنی؟»
جونگین گفت: «پنکیک.»
و یه دونه دیگه پنکیک روی پنکیکهای دیگه گذاشت. کیونگسو نفس عمیقی کشید: «بوی خوبیه میده.»
جونگین سر تکون داد: «میخواستم برات بیارمش تو تخت که بخوری. بیدارت کردم؟»
کیونگسو سرشو به نشونهی منفی تکون داد: «خودم بیدار شدم.»
جونگین هومی گفت و بعد خندید: «بوی خیلی خوبی میدی، نمیتونم روی کارم تمرکز کنم.»
کیونگسو به عقب تکیه داد و نیشخندی زد. میتونست تصور کنه که یقهی باز شدهی روی دو شامبرش و نگاهش چه بلایی سر جونگین میاره. جونگین چند لحظه بهش خیره موند و بعد لبخند زد: «تو واقعا سکسی هستی.»
تیکهی آخر پنکیک رو از ماهیتابه بیرون اورد و داخل بشقاب گذاشت. گفت: «باید صبحونه بخوری وگرنه ضعف میکنی.»
بشقاب رو جلوی کیونگسو گذاشت. کیونگسو باوجود احساس گرسنگیای که داشت حتی به غذاش نگاه نکرد. دستشو به سمت باکسر جونگین برد و جایی که میدونست نگه داشت. آروم شروع به مالیدنش کرد. تو چشمای جونگین خیره بود. آروم لبشو گاز گرفت: «ولی من الان میخوامت آلفا.»
جونگین آروم دست کیونگسو رو گرفت و پشتشو بوسید: «غذاتو بخور و بعد هر کاری بخوای میکنیم.»
کیونگسو لب پایینشو کمی جلو داد و باشهای گفت. جونگین حتی باورش نمیشد کیونگسو قابلیت لوس شدن رو هم داره ولی به نظر میرسید میتونه انجامش بده. کیونگسو شروع به خوردنش کرد. متوجه نگاه خیرهی جونگین روی خودش شد. یه تیکه پنکیک برداشت، آروم اونو داخل دهنش فرو برد و بیرون کشید و بعد دوباره داخل دهنش برد و خوردش.
به جونگین خیره موند. تیکهی دیگهای پنکیک خورد و آه آرومی کشید: «هوممم، این عالیه جونگین.»
دوردهنش بر اثر خوردن پنکیک به صورت عمدی کثیف شد. زبونشو به لباش کشید و با انگشت شستش به آرومی لبشو پاک کرد. انگشتشو داخل دهنش فرو برد و اونو مکید. بوی فرومونهای جونگین همینجور شدیدتر میشد و کیونگسو میدونست خیلی خوب داره کارشو انجام میده. هنوز به چشمای جونگین خیره بود.
ESTÁS LEYENDO
All The Little Things
FanficCompleted ✅ خلاصه: کیونگسو یه امگای مارک شده هست که نسبت به دوباره رفتن تو رابطه گارد داره، همه چیز تو زندگیش عادیه تا اینکه با یه آلفای جوان و دستوپاچلفتی که در نگاه اول عاشقش شده، آشنا میشه... چانیول یه بتاست که از بکهیون متنفره و تا میتونه ازش...