شرط ووت نرسیده بود ولی آپ کردم. کلی به این چپتر عشق بدید. مرسی 🥺
-چانیول با احساس دستی که لای موهاش فرو رفته بود و نوازشش میکرد، توی بغل بکهیون از خواب بیدار شد. چشماشو باز کرد و با چهرهی قشنگ بکهیون مواجه شد. بکهیون بدون هیچ حرفی بهش خیره بود و نوازشش میکرد. لب زد: «بیداری؟»
بکهیون پاسخ داد: «هوم.»
چانیول تکونی خورد و بعد از جاش بلند شد. آروم چشماشو میمالید: «خیلی وقته؟»
بکهیون هم کنارش نشست: «نمیدونم.»
چانیول به بلوز و شلواز چروک شدهی بکهیون نگاه کرد. خدایا دیشب اینقدر گیج بود که حتی یادش رفته بود به بکهیون لباس راحتی بده. قبل از اینکه بتونه چیزی بگه بکهیون نزدیک رفت و کوتاه بوسیدش. چانیول خجالت کشید و برای پوشوندنش غر زد: «دهنت بو میده.»
بکهیون نخودی خندید: «مال خودتم بو میده.» و از روی تخت بلند شد.
چانیول به بکهیونی خیره شد که سمت دستشوی میره. دوست داشت دنبالش راه بیفته ولی سر جاش موند. کمی بعد بکهیون با دست و صورت شسته از دستشویی بیرون اومد و گفت: «صبحونه چی میخوری؟»
چانیول به خوردش لرزید: «شت شت. نمیخواد چیزی درست کنی. خودم درست میکنم.»
بکهیون شونه بالا انداخت: «اکی، خودتو اذیت نکن.»
چانیول خواست به سمت آشپزخونه بره که بکهیون یقهی لباسشو گرفت و نگهش داشت: «اول مسواک بزن و دست و صورتتو بشور.»
چانیول فقط سر تکون داد و به دستشویی رفت تا به بکهیون گوش کنه. داشت به بکهیون گوش میداد و دوستش داشت. خدا رو شکر که اون روز تعطیل بود وگرنه با این دیر بیدار شدنش رسما بدبخت میشد.
وقتی از دستشویی بیرون اومد وارد آشپزخونه شد مودبانه پرسید: «رول تخم مرغ میخوری؟»
بکهیون سرشو به نشونهی مثبت تکون داد. چانیول نفسی از سر آسودگی کشید. پرسید: «لیلی کو؟»
بکهیون گفت: «پایین تخت خواب بود. ندیدیش؟»
چانیول سرشو به نشونهی منفی تکون داد. به سمت یخچال رفت و چندتا تخممرغ بیرون اورد. بکهیون بهش خیره بود: «کمک نمیخوای مافین؟»
چانیول خجالتی خندید: «حواسمو پرت نکن.»
نیشخندی روی صورت بکهیون نقش گرفت. چانیول مشغول شکستن تخممرغها توی کاسهی بزرگی بود و ندیدش. بکهیون دستشو زیر چونهش گذاشت: «بعد از اینکه صبحونه خوردیم، با هم بریم حموم؟»
YOU ARE READING
All The Little Things
FanfictionCompleted ✅ خلاصه: کیونگسو یه امگای مارک شده هست که نسبت به دوباره رفتن تو رابطه گارد داره، همه چیز تو زندگیش عادیه تا اینکه با یه آلفای جوان و دستوپاچلفتی که در نگاه اول عاشقش شده، آشنا میشه... چانیول یه بتاست که از بکهیون متنفره و تا میتونه ازش...