| part 18 |

533 86 35
                                    

جین : ممنون که بودی ولی دیگه نباش...
دیدگاه نویسنده :

نامجون با شنیدن این جمله از جین ، یا بهتر بگیم صاحب قلبش ، فقط این جمله رو توی ذهنش تکرار میکرد " چرا ؟ چرا باهام اینجوری حرف زد ؟ یعنی چی دیگه نباش ؟ مگه من کار بدی کردم که از اونجا درش اوردم‌؟ "

نامجون : هیونگ اگر من کار اشتباهی کردم معذرت میخوام ولی نمیتونم اینجا ولت کنم

جین : هیونگ ؟ اگر من هیونگتم میگم برو ، اگر هیونگتم به حرف هیونگت گوش بده و برو

جین چیزی رو میدونست که نامجون نمیدونست ، فقط میخواست بره تا هم خودش نجات پیدا کنه هم نامجون !

پس سرش رو پایین انداخت و از کنارش رد شد ولی دستش اسیر دست زخمی و خونی نامجون شد . غافل از اینکه نامجون هم چیز هایی رو میدونه که جین نمیدونه!

نامجون : خواهش میکنم نرو

جین : ولم کن

دستهاش رو ازاد کرد و رفت . فقط میخواست دور بشه و همین ! از رفتارش خیلی ناراحت بود ولی مجبوره ، راه دیگه ای نیست .
خیلی از نامجون دور نشده بود که زمین لرزه بزرگی به وجود اومد و ترک های روی زمین بیشتر شد ، اون زیر زمین عجیب و غریب تا چند ثانیه دیگه میریخت .
نامجون اصلا متعجب به نظر نمیرسید چون تک تک این لحظات رو به یاد داشت ، اما هیچ وقت نمیخواست این اتفاق بیفته .

فلش بک :
دیدگاه نامجون :

چشم هام رو باز کردم . درد شدیدی رو توی بدنم احساس کردم ، مخصوصا دستم !
نگاهم رو به بازوم دادم که از خون پوشیده شده بود و شدیدا درد میکرد . با دست سالمم از روی زمین سرد که با سرامیک های سفید پوشیده شده بود بلند شدم . لکه های خونی که از دستم میچکید تضاد دردناکی با رنگ سفید سرامیک به وجود اورده بود . بیشتر اطرافم رو نگاه کردم . توی یه راهرو بلند بودم که سر و تهش نامعلومه که سمت چپ و راستش در های معددی وجود داره .

؟؟؟ : نامجونا!!

صدای داد بلندی به گوشم رسید ، سرم رو به سمت صدا چرخوندم و با دیدن صحنه روبه‌روم ، قلبم ایستاد و مغزم هیچ دستوری نداد . فردی رو روبه‌روم دیدم که تکه های سنگ داشت از بالاسرش ، روش میریخت . چهرش برام خیلی اشناست! انگار که یه جایی دیدمش اونم چندین بار !
زیر پام ترک بزرگی به وجود اومد ، ناخوداگاه به بالاسرم نگاه کردم و ...

با ترس وحشتناکی بیدار شدم . به شدت ترسیده بودم و نفس نفس میزدم تا بتونم ترسم رو کاهش بدم ‌. این کابوس هم به لیست سیاه کابوس ها اضافه شد

هوسوک : خوبی ؟

سرم رو بالا و پایین به نشونه جواب مثبت تکون دادم . اون مرد چقدر اشنا بود ؟ کجا ممکنه دیده باشمش؟

death spellWhere stories live. Discover now