| part 14 |

540 86 19
                                    

۱ روز بعد ، دیدگاه هوپی :  

موچی : ببینم اماده این ؟

هوپی : اخه الانم وقت اتیش زدن بود ؟ وای خدا نمیتونم وجود اون روح رو تحمل کنم

موچی : اومدن اومدن . بریم

بعد از علامت موچی ، به سمت هوسوک حرکت کردم . کلی دانشجو توی سالن اومده بودن و به عبارتی رسیدن به پسرا به طور وحشتناکی سخت بود .

من بخاطر کوچیک بودنم ، به راحتی از بین مردم عبور میکردم . بقیه هم یه جوری خودشون رو میرسوندن . باید پسرا رو از ساختمون دور میکردیم تا اسیبی نبینن
به هوسوک رسیدم و از لباسش بالا رفتم تا به شونش برسم

هوپی : هوسوک ، هوسوووک

هوسوک : بله هوپی ؟

هوپی : باید از ساختمون برین بیرون . قراره کلاستون اتیش بگیره

هوسوک : چی داری میگی تو ؟

هوپی : میگم قراره کلاس خودت و ۶ نفر دیگه اتیش بگیره .  نباید بری سر کلاس

هوسوک : خب بقیه چی ؟

هوپی : اونها خودشون میان . زود برو

دیدگاه هوسوک :

از ساختمون بیرون اومدم و یه گوشه حیاط دانشگاه ایستادم تا نه دوربین ها من رو ببینن نه ادمی .
چند دقیقه بعد ، جیمین و تهیونگ و جونگکوک و جین و نامجون و یونگی از ساختمون بیرون اومدن . توی حیاط هیچکس نبود ، فقط خودمون بودیم .

جی کی : خب ، عملیات موفقیت امیز بود .

یونگی : عملیات ؟ قضیه چیه ؟

ار ام : روح طلسم اولین ضربش رو زد . اون میخواست کلاساتون رو اتیش بزنه و طبق معمول فقط شما ها میمردین . وقتی شما ها بمیرین یه کشتار دست جمعی انجام میده و مردم رو میکشه

نامجون : خب ؟

ار ام : خب که خب . همین دیگه

بوی دود میومد . میتونستم به راحتی متوجه شم که یه جایی داره میسوزه . به سمت منشا دود نگاه کردم .

هوسوک : اون دود چیه ؟

هوپی : خوبه گفتیم چی شده

تهیونگ : حالا اگر بلایی سر کسی بیاد چی؟

جی کی : نگران نباش ، قرار نیست بلایی سر کسی بیاد

صدای اژیر اتش سوزی به صدا در اومد و در عرض چند ثانیه همه از ورودی دانشگاه بیرون اومدن . حیاط پر شده بود از دانشجو هایی که دست و پاشون رو گم کرده بودن . خیلی هاشون هنوز نمیدونستن چه اتفاقی افتاده ولی طوری رفتار میکردن که اتیش دقیقا کنارشون به وجود اومده
بعد از گذشت چند دقیقه صدای مدیر دانشگاه از بلندگو ها بیرون اومد

death spellDonde viven las historias. Descúbrelo ahora