دیدگاه جین :
تهیونگ : هیونگ ؟ خوبی؟
سرم رو به چپ و راست تکون دادم ، باورم نمیشه که همین الان سه نفرمون گم شدن ، یا بهتر بگم دو نفرمون
یونگی : این چیه توی دستت ؟
برگه رو ازم گرفت و بلند نوشته های روش رو خوند
یونگی : جین هیونگ ، میدونم این نامه رو بالاخره میبینی . من دارم میرم دنبال جیمین ، تو همینجا بمون و مراقب بقیه باش . من اون خونه رو که توی خوابم دیدم رو میشناسم ، توی "نوون گو ( Nowon_gu ) " هست . اگر از مردم اون محل بپرسی خونه متروکه کجاست بهت میگن کجاعه . اینو گفتم که فقط بدونی کجام و خواهشا دنبالم نیا . مراقب خودت باش...
هر سه نفرمون ساکت بودیم و حرفی نمیزدیم
جین : باید بریم دنبالش ... اون دو نفر دیگمون رو هم برده ، باید بریم دنبالش
یونگی : هیونگ اروم ، میریم باشه فقط الان اروم باش
جین : نمیتونم اروم باشم ! نمیتونم میفهمی ؟
یونگی : میفهمم هیونگ ولی ما که نمیدونیم اونجا کجاست
جین : من میدونم باید بریم
زودتر از همه حرکت کردم و از حیاط بیرون اومدم ، اگر قرار باشه این مسئله تموم شه ، با هم تمومش میکنیم...
دیدگاه نامجون :
کیف کوچکم رو روی شونه هام جا به جا کردم . یه سری وسایل پانسمان رو برداشتم چون هم قراره من حسابی ازش استفاده کنم هم جیمین . از بابت بقیه خیالم راحته که نمیان .
کمی دو دل بودم ، اگر برم اون تو خودم با پای خودم رفتم توی دهن شیر . به هرحال ما اخرش هم میمیریم ، یا الان یا ده روز دیگه .
قدم هام رو به سمت اون خونه متروکه برداشتم ، فقط میخوام این داستان رو تموم کنم و از این منجلاب بیرون بیام ، هم من و همه مردم .
دستم رو روی دستگیره در گذاشتم و به کمکش در رو باز کردم ، این خونه مثل خونه های دیگه خراب و قدیمی نبود و همین کمی دلگرمم میکرد .
وارد خونه شدم ، گوشه به گوشه خونه برام اشنا بود ، دقیقا شبیه خونه ای بود که توی خوابم دیدم ولی برخلاف چیزی که فکر میکردم هیچ نوری به سمتم نتاپید . نگاهم رو به سمت در بسته ای که سمت چپم بود دادم . درش بسته بود ، شاید بخاطر همین هیچ نوری اونجا نبود .
به سمت دستگیره رفتم ولی برخلاف چیزی که فکرشو میکردم در باز نمیشدنامجون : این که قفله
ار ام : کلیدی که توی مرحله اول پیدا کردی رو استفاده کن
ایده خوبی بود ولی واقعا بازش میکرد ؟ کلید رو از توی کیفم برداشتم و توی دریچه کلید گذاشتم . نفس عمیقی کشیدم و چرخوندمش ، باز شد .
YOU ARE READING
death spell
Fanfiction𝓓𝓮𝓪𝓽𝓱 𝓼𝓹𝓮𝓵𝓵࿐ کی فکرش رو میکرد یه طلسم باعث بشه زندگی ۷ تا پسر زیر و رو بشه ، طوری که برای نجات زندگی خودشون و دیگران با یک طلسم به نام " طلسم مرگ " مبارزه کنن . فقط برای ادامه اینده ای که معلوم نیست بهش میرسن یا نه... کاپل ها : نامجین ، س...