| part 13 |

604 92 19
                                    

از زبان نویسنده :

۷ پسر دور میز گرد و بزرگ کتابخونه نشسته بودن . هیچ کدومشون هیچ ایده ای راجب ادامه راهشون نداشتن . حتی کلاسی هم نداشتن که بتونن با اون ذهنشون رو از این طلسم پاک کنن .
تهیونگ که کنجکاو بود برای چه کاری اینجان سکوت رو شکست :

تهیونگ : الان باید دنبال چی بگردیم ؟

جین : اول باید متوجه بشیم این برگه چیه و برای کجاست . بعد باید بفهمیم این گردنبند ها برای چی ان .

جونگکوک : توی اون برگه چیه ؟

جین برگه رو از روی کتابی که پدرش بهش داده بود برداشت و نوشته روش رو خوند :

جین : یکی از راه های از بین بردن طلسم ، غلبه به نفرته . به جایی برو تمام عمرت ازش متنفری

یونگی با شنیدن این جمله یاد خاطرات گذشتش افتاد . قطعا دلش نمیخواست به اون خراب شده کوفتی بره ! البته ، هیچ کدوم از اون هفت نفر نمیخواستن

یونگی : جای که ازش متنفریم ؟ یعنی چی ؟ بریم اونجا دقیقا چیکار کنیم ؟

جین به بالا انداختن شونه هاش برای جواب دادن به سوال های یونگی بسنده کرد .

نامجون یاد حرفی که هیون کی قبل از برگشتنش به خوابگاه گفته بود افتاد . به سرعت کتابی که از اردوگاه اورده بود رو برداشت و ورق زد

جونگکوک : هیونگ ، چیکار داری میکنی ؟

نامجون : صاحب کتابخونه گفت این کتاب نوشته هاش هر لحظه ممکنه ادامه پیدا کنه . مثل کتاب های جادویی که چیزی بدون اینکه تو با خودکار بنویسی ، نوشته میشه . ممکنه چیزی برای راهنمایی داشته باشه .

برگه هارو به سرعت ورق میزد به طوری که هر لحظه ممکن بود پاره بشه . وقتی به اخرین صفحه کتاب رسید ، نوشته ها به ارومی ظاهر شدند
همه شاهد این صحنه بودند . همشون با تعجب به نوشته ها خیره شده بودند

نامجون : هر فرد روحی دارد ، روح چیزیست که اگر نباشد ، بدن بی ارزش است . قدرت یک جادوگر در روح اوست پس باید برای شکست دادنش ، روحش را شکست داد .

هوسوک : شاید منظورش اینه که باید مراقب باشیم روحیمون از بین نره و تمام تلاشمون رو بکنیم تا شکست نخوریم ؟!

یونگی : منطقیه

نامجون کتاب رو بست . نمیدونست این جمله الان چه چیزی رو میخواست بفهمونه . از دست ندادن روحیه الان چه کمکی به اونها میتونه بکنه ؟

جیمین : جین هیونگ ، برگه ای که داشتی مال کتابت هست یا نه ؟

جین : نمیدونم ، بزار ببینم

جین کتابش رو برداشت و به اخرین صفحه کتاب رفت . کتاب کاملا خاک خورده بود چون حدود ۱ سال کسی بهش دست نزده . برگه ای که دستش بود رو برداشت و ضلعی که پاره شده بود رو کنار جای برگه پاره شده ی کتاب گذاشت .

death spellDonde viven las historias. Descúbrelo ahora