1. هرزه کوچولو

2.7K 223 200
                                    

"آه...تند تر...ت...تند....همممم"

پسر ناله ای کرد و کمی به کمرش قوس داد تا عضو مردی که روش بود رو بیشتر تو خودش جا بده!

"تو خیلی خوبی....آه...بیبی بوی"

مرد گفت و سرعت ضربه هاش رو بیشتر کرد.عضو پسر کوچکتر رو توی دستش گرفت و کمی بالا پایین کرد!پسر که سر و صورتش خیس از عرق بود کمی سینش رو بالا داد."من...من...آهههه...دارم میام"

مرد،سرمست خندید"بعد از من بیا بیب"

با عضوش ضربه ی دیگه ای به پروستات پسر زد و با ناله ای که پسر کرد توش همزمان با پسر خالی شد.

کمی صبر کرد.پسر کوچکتر نفس نفس میزد و ملحفه ی تخت رو بین مشتاش گرفته بود!آروم عضوش رو ازش بیرون کشید و کنارش افتاد!

پسر کوچکترو تو بغلش کشید"خوب بود؟"

صدای خنده ی بیحال،اما شیرین پسر تو فضای اتاق پیچید"آره..خوب بود!"

پسر،سعی کرد بلند بشه.رو تخت نشست و دستشو رو سینش گذاشت!مرد نگاهی بهش انداخت"الان شبه!بمون و صبح برو!"

"نه!پولم کجاست؟"

"رو میزه بیب...دو برابر...برای دفعه ی بعد بیشتر بهت میدم!"

پسر کوچکتر خندید.بلند و بیحال اما شیرین.دفعه ی بعدی قرار نبود وجود داشته باشه!هرکس،یکبار!این قانونش بود!

از تخت پایین رفت و به سمت دستشویی اتاق راه افتاد تا خودشو تمیز کنه!بعد اینکه خودشو شست،با همون بیحالی ای که تو بدن ضعیفش بود به سمت لباساش که روی صندلی بود رفت و دونه دونه پوشیدشون!سعی کرد به نگاه مرد که تمام مدت روش می‌چرخید بی توجه باشه!

پولو از روی میز برداشت و نگاهی به مرد انداخت.

"کِی دوباره میبینمت جین؟"

بدون توجه به حرف مرد از اتاق بیرون رفت و از خونه خارج شد!پولو شمارد و توی جیبش گذاشت و به سمت انتهای خیابون رفت!یه گوشه وایساد و دستاشو بخاطر سرما توی جیبش فرو کرد!

ماشین های مختلفی براش بوق میزدن اما خب اون فقط میخواست بره خونه چون اولا جولیا تنها بود و دوما توانایی یه سکس دیگه رو نداشت!پس منتظر یه تاکسی موند!

نفهمید چقدر گذشت که برای بار صدم ماشینی جلوی پاش ترمز کرد!بی‌حوصله اونور رفت اما ماشین هم همراهش جلو اومد.شیشه های ماشین دودی بود و معلوم نبود کی داخلشه!آهی کشید و کمی اونور تر رفت اما ماشین بوق زد و شیشه ی سمت شاگرد پایین اومد و جین تونست صدای لعنتی ترین آدم زندگیش رو بشنوه!

"هی بچ!بیا بالا"

چشماشو محکم بست و به آسمون نگاه کرد.واقعا چه گناهی توی زندگیش کرده بود؟وجدانش به صدا درومد و کلمه ی "خیلی گناه ها" رو همراه با ملاقه ی فلزیش تو سر جین کوبید!

𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖬𝖾Where stories live. Discover now