9. در جست و جوی وانگ

748 133 210
                                    

چشماشو باز کرد و به اطراف نگاهی انداخت. رو تخت نشست و با کمی فشار آوردن به مغزش تونست اتفاقات شب قبل رو بخاطر بیاره!

احساس سبکی و راحتی میکرد و در عین حال، گلوش میسوخت و شقیقه هاش تیر میکشیدن و از همه بدتر، درد وحشتناک شکمش بود‌.اهی کشید و به سختی از رو تخت بلند شد. درحالی که دکمه های پیرهنش رو میبست، رو به روی آینه ی اتاق وایساد.

با دیدن کاغذ کوچیکی کنار آینه ابرویی بالا انداخت و برش داشت (سلام. امیدوارم وقتی اینو میخونی حالت خوب باشه!لطفا گردنبندمو بهم پس بده...باید برای خرید یه چیزی بفروشمش! -وانگِ مزاحم)

جین اخم کرد. کدوم گردنبند؟ به آیینه نگاه کرد و با دیدن گردنبند طلایی رنگ دور گردنش نگاهش رنگ تعجب گرفت. این از حقه های اون پسر غریبه بود؟که به واسطه ی این گردنبند جینو دوباره ببینه؟

اهی کشید و بعد از مرتب کردن سر و وضعش از اتاق بیرون رفت. دستش رو شکمش بود و به شدت درد میکرد اما نمی خواست نشون بده برای همین، قدم هاشو با اقتدار برمیداشت.

پایین پله ها که رسید، به سمت بارمنی که شب قبل دیده بود رفت. بار خلوت بود و تقریبا هیچکس جز کارکنا داخلش وجود نداشتن.

"اوه جنتلمن بیدار شدی؟"

جین سر تکون داد و خواست دهنشو باز کنه اما اون پسر اجازه نداد "با اون الکلی که بهت دادم حتما الان سردرد و سرگیجه داری"

جین دوباره دهنشو باز کرد تا جواب بده اما پسر دوباره حرف زد "حتما رفتی خونه سوپی چیزی بخور"

جین آه کشید و وقتی دید پسر تو سکوت مشغول جمع کردن میزاست، خواست حرف بزنه اما انگار واقعا بارمن قصد نداشت بیخیال حرف زدن بشه "اون پسری که باهات بود خیلی نگران بود!اه دلم براش سوخت...فکر کنم دکتری چیزی بود چون مجبور شد بره ولی عذاب وجدان داشت که میخواست تنهات بزاره"

"ادرسی شماره تلفنی چیزی نزاشت؟" جین با صدای آروم پرسید.

"نه بابا" بارمن در حالی که بطری ها رو توی قفسه می گذاشت گفت و جین آه کشید و زیر لب زمزمه کرد "حالا چجوری پیداش کنم؟"

"هی!برات ماشین بگیرم؟"

جین به پسر نگاه کرد و سر تکون داد"اره اگه میشه...و اینکه...ساعت چنده؟گوشیم خاموشه!"

بارمن جوان به ساعت مچیش نگاه کرد "ساعت هفت صبحه...بشین اینجا تا من زنگ بزنم"

جین رو صندلی نشست و با دستاش خودشو بغل کرد و پیشونیشو روی میز گذاشت. درد شکمش کم کم داشت غیر قابل تحمل میشد و جین واقعا دلش نمیخواست وقتی میره خونه، یونگی،هوسوک و مهم تر از همه جولیا اونو تو این حالت ببینن پس به پسر بارمن که در حال خوندن آهنگی زیر لب بود نگاه کرد.

𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖬𝖾Where stories live. Discover now