6. مراسم عروسی و دیدار دوباره

806 148 408
                                    

*با آهنگ six feet under از bilie eilish بخونید*

"ضربه مغزی شده...اگر تا یک ساعت دیگه بهش بیاد یعنی ضربه خفیف بوده و خیلی زود خوب میشه اما اگه بهوش نیاد امکان داره حالت کما براش بوجود بیاد!همینطور اگه بهوش بیاد،  بخاطر ضربه ی بدی که به لوب پس سری وارد شده ممکنه بیناییش رو بطور موقت یا دائم از دست بده...بازم این به شدت ضربه بستگی داره!باید هر چه سریعتر بهوش بیاد که بتونم با اطمینان صحبت کنم"

حرفای دکتر بار ها تو مغز جین تکرار شد. هربار بیشتر از دفعه ی قبل تو فکر فرو میرفت و داغون تر میشد. چونش لرزید و سرشو به دیوار بیمارستان تکیه داد و پلکاشو رو هم گذاشت. ایل وو، یکی از بزرگترین نقطه ضعفاش بود و جین نمی دونست اگه بلایی سر هیونگ کوچولوی دوست داشتنیش بیاد چطوری قراره خودشو ببخشه؟

"اقای کیم..." جین چشماشو باز کرد و به زن پرستاری که جلوش وایساده بود نگاهی انداخت.

پرستار لبخند زد"کار دخترتون تموم شد"

جین سر تکون داد و بلند شد. از کنار پرستار گذشت و دستگیره ی در رو پایین کشید. متوجه دخترش که رو یکی از تختا نشست بود و پاهاشو تکون میداد شد.

"جول" جولیا سرشو بالا آورد و به پدرش نگاه کرد‌. جین جلو رفت‌. به دست جولیا که تا پایین آرنج باند پیچی شده بود نگاه کرد و لبخند تلخی زد.

"درد داره؟"

جولیا سرشو به نشونه ی منفی تکون داد"ایل وو اوپا...حالش خوب میشه!مگه نه؟"

جین دهنشو باز کرد تا چیزی بگه اما جولیا متوقفش کرد"نه...اشتباه کردم پرسیدم!نگو...نمیخوام بعدا اگه اتفاقی براش افتاد، عذاب وجدان اینکه بهم دروغ گفتی رو داشته باشی"

جین دستی رو صورتش کشید"جونگ‌کوک...داره میاد که ببرتت خونه ی هوسوک اینا"

جولیا سر تکون داد"باهاش میرم..."

جین لبخند زد و خم شد. موهای دخترشو بوسید و آروم دم گوشش زمزمه کرد "ممنونم که انقدر خوبی."

جولیا لبخند آرومی زد و از رو تخت پایین پرید. با دست سالمش دست جینو گرفت و با هم از اتاق خارج شدن. بعد از حساب کردن هزینه ی مربوط به جولیا، از بیمارستان خارج شدن و تو محوطه منتظر جونگ‌کوک موندن.

چند دقیقه بعد، جونگ‌کوک ماشین تهیونگ رو جلوی پاشون نگه داشت و پیاده شد. رو به روی جین و جولیا وایساد و نگاه نگرانی به دست جولیا انداخت "چیشده؟دستتو چرا بستی؟تصادف خیلی شدید بود؟ایل وو هیونگ کجاست؟"

جین دست جولیا رو تو دست جونگ‌کوک گذاشت "فعلا برو جولیا رو بزار خونه ی هوسوک بعد بیا میگم بهت"

جونگ‌کوک با چشم های گرد و نگرانش به جین خیره شد"هیونگ تو رو خدا بهم بگو...میمیرم از نگرانی"

𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖬𝖾Where stories live. Discover now