12. قلبی که شکست

872 164 174
                                    

"واسه چی خواستی باهام بیای بیرون؟" جین با جدیت پرسید و به تهیونگی که غمگین بنظر میرسید نگاه کرد.

"میخواستم ازت توضیح بگیرم"

"چی باعث شده فکر کنی بهت توضیح میدم؟"

صدای فریاد تهیونگ تو ماشین پیچید "چون منِ لعنتی باید بدونم دارم تقاص چه کوفتی رو پس میدم..باید بدونم خواهر عوضیم چکار کرده...باید بدونم چه بلایی سر بدنت آوردن!"

با چشمای اشکی به جین نگاه کرد. چطور چشمای مرد مقابلش مثل همیشه سرد بود وقتی تهیونگ کنارش نشسته بود و با بغض فریاد میزد.

لب پایینش لرزید و وقتی دید جین سکوت کرده با عصبانیت پاشو روی گاز گذاشت و با سرعت حرکت کرد. هر لحظه فشار دستاش روی فرمون و فشار پاش روی گاز بیشتر میشد. نمی دونست دقیق داره به کجا میرونه..فقط میخواست آروم بشه!

از یه جایی متوجه دستی که به بازوش چنگ میزد شد اما اهمیت نداد. صدای داد های جینو شنید اما گوشاش کر شده بود.فقط میخواست هرطور شده اون افکاری که به ذهنش هجوم میاوردن رو پس بزنه. بالاخره اشکاش راه خودشونو پیدا کردن. جلوشو نمیدید و میخواست ماشینو نگه داره!صدای داد پر از بغض جین باعث شد فورا بزنه کنار و به صورت جین نگاه کنه.

بغضشو قورت داد و اشکاشو پاک کرد و به چهره ی ترسیده و لبای لرزون جین نگاه کرد. جین فورا در ماشینو باز کرد و خودشو به جوب رسوند و تهیونگ هم دنبالش راه افتاد.

تهیونگ خون هایی که جین بالا میاورد نگاه کرد. آب دهنشو قورت داد و به سمت جین رنگ پریده رفت و شونشو گرفت.

"حالت...حالت خوبه؟"

جین صاف وایساد و با استینش لبشو پاک کرد. به تهیونگ خیره شد و وقتی دستش برای سیلی زدن بالا رفت، تهیونگ فورا چشماشو بست.

اما دست جین رو صورتش فرود نیومد. یه چشمشو باز کرد و جینی رو دید که دستش تو هوا مشت شده و نگاهش به تهیونگ کلافس!

سرشو پایین انداخت "معذرت میخوام "

جین پوزخندی زد و لبه ی جدول نشست "جوگیر"

تهیونگ نفس عمیقی کشید و روی آسفالت،رو به روی جین نشست. جین به کوچه ی ناآشنا نگاه کرد "اینجا کجاست منو آوردی ؟"

تهیونگ هم نگاهی به کوچه کرد"نمیدونم "

خودشو یکم جلو کشید و دو تا دستشو رو زانو های جین گذاشت و مظلومانه تو چشماش نگاه کرد "هیونگ لطفا هر چیزی که لازمه بدونم رو برام توضیح بده...التماست میکنم"

جین کلافه بهش نگاه کرد"دونستن همه چی برات لازم نیست کیم"

"هست...من میخوام بدونم...لطفا هیونگ!بخاطر دوستی ای که یه زمانی باهم  داشتیم بهم بگو..یادته اون موقع ها همه چیزو بهم میگفتی؟"

𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖬𝖾Where stories live. Discover now