2. بچ‌ ینی چی؟

1.2K 217 103
                                    

حقیقت تلخ این بود که تهیونگ هرچقدر هم که عوضی و رو مخ بود، عاشق بچه ها و مخصوصا جولیا کوچولو بود.

جین با شنیدن خنده های جولیا به ادا های تهیونگ لبخند کوچیکی زد و از رو صندلی بلند شد تا ظرف هارو بشوره!

"هی هی!تو چرا داری کار می‌کنی بچ؟"

جولیا با چشمای گردش نگاهی به تهیونگ انداخت و با لحن بامزش سوال پرسید"اوپا بچ ینی چی؟"

تهیونگ لبخند مستطیلی زد"عااامممم...خببببب"

جین سری به نشونه ی تاسف تکون داد"اون نگفت بچ جولیا!اون گفت بچه!اوکی؟"

جولیا چشماشو گرد تر کرد"ینی گوشای من زخم شده؟من دیگه همه چیزو اشتباه می‌شنوم؟"

بنظر میومد قراره چند دقیقه دیگه بزنه زیر گریه.تهیونگ لباشو جمع کرد و با عجز به جین خیره شد.جین که تو اون یکسال خوب بچه داری رو یاد گرفته بود لبخند مهربونی زد و به جولیا نگاه کرد.

"عزیزم همه ی آدما یه موقع هایی یه چیزایی رو اشتباه میشنون!دلیل نمیشه گوشت زخم شده باشه!"

جولیا با بغضی که هر لحظه امکان شکستنش وجود داشت حرف زد"آخه این اولین بارم نیست بابایی...من اون دفعه کلمه ی پاک رو اشتباهی فاک شنیدم..."

نگاه جولیا تازه به تهیونگی که سعی داشت با چهره متوجهش کنه باید ساکت بشه افتاد.بچه ی بیچاره دو تا دستشو رو لباش کوبوند و با بغض عمیق تر حرف زد"نباید میگفتم؟حواسم نبود بهم گفتی نگم اوپا"

جین به جولیا خیره شد"عزیزم...وقت استراحتت نیست؟"

جولیا خودشو تو بغل تهیونگ انداخت"نه نه نه... میخوای بازم تهیونگی رو بزنی؟"

جین چشماشو گرد کرد"بازم؟"و نگاه خیرشو به تهیونگی که محکم لب پایینشو گاز می‌گرفت داد.

"آره..تهیونگی میگه هر موقع من نیستم تو میزنیش!"

جین دستشو رو سرش گذاشت و رو صندلی نشست"ای وای...من دارم برای تربیتش زحمت میکشم..."

تهیونگ جولیا رو تو بغلش بلند کرد و به سمت خروجی آشپزخونه عقب عقب رفت"من میرم جولیا رو بخوابونم...تو هم از دیشب که من اومدم اینجا داغونی بیب...استراحت کن"

جین با دستش اشاره کرد که تهیونگ هر چه سریعتر اونجا رو ترک کنه.به هر حال مطمئن نبود جوری با ماهیتابه تو سرش نزنه که ماهیتابه شکل بگیره!

سرشو رو میز گذاشت و ذهنش پر کشید به شب قبل.اینکه تهیونگ به زور اومده بود تو خونش و حقیقتا جولیا به طرز وحشتناکی خوشحال شده بود.بعله...وحشتناک!

یادش اومد که جولیا می‌خواست کنار جین بخوابه و در اون صورت مجبور میشد تهیونگم رو تختش تحمل کنه.پس به خواسته ی جولیا اهمیت نداد و هر دوشون رو توی اتاق جولیا حبس کرد.

𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖬𝖾Where stories live. Discover now