7. lovers

514 127 42
                                    

جین یونگ اروم چشماش رو باز کرد توی تختش...تختشون بود توی بغل جی بی و سرش روی سینه اش بود الفا به نظر خوابیده و چهره اش پر از ارامش بود

(کاش اونجوری ولم نمیکردی جه بوما)

به ساعت دیجیتال روی پاتختی نگاه کرد: 15: 5  صبح

به ارومی بلند شد و سمت حموم رفت

اینه ی بزرگ روی دیوار پوسش رو که با لاومارک های بنفش و قرمز پوشیده شده بود رو نشون میداد

روی استخوان ترقوه اش
روی قفسه ی سینه اش
روی شکمش
شونه ها و رون هاش

(یادم بمونه عاشق قفسه ی سینه امه)

جین یونگ قرمزی ملایم روی گونه هاش رو درک نمیکرد نه نمیخواست بفهمه

اون کلمه ی سه حرفی که ۴سال پیش فکر میکرد میشناسه اونو با یه قلب زخم خورده و غرور شکسته تنها گذاشته بود

وان حموم اماده شده بود پس واردش شد و به ارومی شروع به تمیز کردن خودش کرد

(این پسر یه شیطانه تقریبا یادم رفته بود )

خوابش نمیومد ولی چشماش رو بست

_نگاه کن داره میاد این سمتی

خواهرش توی گوشش زمزمه کرد

جین یونگ یکم مضطرب شد اون مرد ارومی بود ولی اونی که داشت سمتش میومد مثل ورژن زیبای هادِس* بود ظاهر فوق العاده و چشماش سرد بود و هیچ لبخندی روی لباش نبود انگار که اصلا با مفهوم لبخند و خوشحالی اشنا نیست موهاش سیاه و درخشان و قدم هاش محکم و با اعتماد به نفس بود چشمای زیادی روش بود اما اون انگار متوجه ی هیچ کس جز نگاه جین یونگ نشده بود

_عصر بخیر (رو به هیوجو) نونا و (به جین یونگ نگاه و یه لحظه مکث کرد) همسر اینده ام

(مستقیم رفت سر اصل مطلب)

جین یونگ گونه هاش گل انداخت اما قبل اینکه بتونه چیزی بگه هیوجو شروع به حرف زدن کرد

_واو!جه بوما! تو بزرگ شدی تا یه پرنس باشی! نگاش کن من اول نتونستم بشناسمت

جین یونگ تقریبا یادش رفته بود چجوری نفس بکشه با اینکه جی بی برای کمتر از سه ثانیه لبخند زد بازم کار خودش رو کرد!

_نونا تو حتی از اخرین باری که دیدمت زیبا تری

(بلده چجوری و چی بگه)

جین یونگ میخواست نیشخند بزنه اما خودشو کنترل کرد

(تو قراره با من ازدواج کنی و حالا داری با خواهر بزرگترم لاس میزنی؟)

جی بی دوباره بهش نگاه کرد

_جین یونگ شی! امیدوارم کاری کنیم این رابطه جواب بده...من ننگ خانواده امم ولی تقریبا مطمئنم خانواده ات به تو افتخار میکنن ما نمیخواییم تو هم تبدیل به ننگ خانواده ات بشی مگه نه؟

bittersweet / JJPWhere stories live. Discover now