3.morning , love

542 154 26
                                    

_لعنتی

جی بی فحش داد و به کنارش نگاه کرد

بوی هلو
اون
جین یونگ
دستای گرم
درد پنهان
لبخند زیبا
صدای بهشتی
اخم
فاصله
حلقه ها
فرار

جی بی نفس عمیقی کشید و بلند شد میدونست دیر یا زود جین یونگ رو میبینه ولی فکر نمیکرد اینجوری. اصلا جین یونگ اونجا چیکار میکرد؟ اون از جی بی متنفره مگه نه؟ باید باشه! پس چرا اونجا بود؟

" اینجا خونه ی اونم هست " یاد خودش اورد

جی بی اه کشید و قبل از اینکه بلند بشه و از اتاق بیاد بیرون لبخند غمگینی به پسر خوابیده زد !

( وقتی بلند بشه دلش نمیخواد صورت منو درحالی که لبخند میزنم جلوی صورتش ببینه ) جه بوم با خودش فکر کرد

به در تکیه داد و خودشو بغل کرد دستاش به شدت میخواستن پوست شیری جین یونگ رو لمس کنن ولی اون نمیتونست...نمیخواست...نباید...

رفت توی پذیرایی و هیونجین رو دید که جلوی تلوزیون نشسته

_هیونجینی؟نباید الان خواب باشی؟

امگای جوون برای یه لحظه خشکش زد قبل از اینکه بچرخه و سریع بلند بشه

_جه بوم هیونگ بیدارت کردم؟ (تعظیم میکنه) واقعا معذرت میخوام

_نگران نباش من نخوابیده بودم حداقل نه توی اون وضعیت

سمت اشپزخونه رفت

_اینجا شیر توت فرنگی هست؟

جه بوم پرسید

_بله هیونگ هر چیزی که از توت فرنگی درست شده باشه رو داریم ( چون هرچی که تو میخوری و مینوشی منم میخورم و مینوشم )

هیونجین جواب داد

_خوبه! توهم میخوای؟

جی بی در یخچال رو باز کرد و سمت هیونجین برگشت

_اره...منظورم اینکه نه ممنون

_اولین کلمه حقیقته پس یکی برات میارم

کنار همدیگه جلوی تلوزیون نشستن

_مشکل خواب داری؟

جی بی پرسید و یه قلپ از نوشیدنی اش رو نوشید

_معمولا توی جایی غیر از اتاق خودم نمیخوابم

هیونجین دروغ گفت...این خیلی بهتره تا اینکه حقیقت رو بگه

(نتونستم بخوابم چون زیادی خوشحالم که ایدلم رو بعد از ۴ سال میبینم؟نه من هیچ وقت همچین چیزی نمیگم )

_تو چرا نخوابیدی؟تو هم مشکل خواب داری؟

هیونجین پرسید و با کنجکاوی به جه بوم نگاه کرد

bittersweet / JJPDonde viven las historias. Descúbrelo ahora