جه بوم با سردرد از خواب بیدار شد.
به اطرافش نگاه کرد حدس زدن دلیل سردردش سخت نبود! شب قبل مست کرده بود!روز تولد جین یونگ...چجوری میتونست پیشش نباشه؟از خودش عصبانی شده و خودشو تو الکل غرق کرده بود
_ایده ی خوبی نبود!
زیرلب با خودش گفت و به گوشی اش نگاه کرد
اخرین پیامی که برای جین یونگ فرستاده بود
_ارزو میکردم اونجا باشم ولی میدونی که سرم چقدر شلوغه!برات جبران میکنم!قول میدم
و جواب جین یونگ
_مشکلی نیست
کوتاه و ساده! جی بی میدونست گند زده
بلند شد و سمت حموم رفت. یه حموم اب سرد خیلی بهش کمک میکرد
بعد از خوردن صبحونه و مسکن هایی برای سردردشاز خونه بیرون زد
.......جین یونگ از دیدنش سورپرایز شده بود
_جه بوم شی!خیلی وقته ندیدمت
جه بوم سرشو پایین انداخت
_معذرت میخوام!اومدم ببرمت سر یه قرار! تا غیبتم رو جبران کنم
جین یونگ لبخند قشنگ همیشگی اش رو نشونش داد
مثل همیشه زیبا بود! یقه اسکی سیاه و کت بلندی که پوشیده خیلی محشرش کرده بود
_بهم خیره شدی جه بوم شی
جین یونگ گونه هاش گل انداخت و به خودش نگاه کرد
_عجیب به نظر میام؟
_زیبا به نظر میای!نگران نباش من...فقط خیلی دلم برات تنگ شده بود
جی بی نفس سنگینی کشید و به ارومی جین یونگ رو بغل کرد. ارامشی که بهش میداد باعث میشد همه چیزو فراموش کنه.خیلی خوبه که یکی رو داشته باشی که بهش عشق بورزی
_جه بوم شی!!!تو...خدایا تو داری باعث میشی خجالت بکشم
جین یونگ سعی کرد عصبانی به نظر برسه ولی اونم نمیخواست بغلشون زود تموم شه!نفس عمیقی کشید و به خاطر بوی عطر جی بی لبخند زد
_عاشق عطرتم
چیزی که توی ذهنش بود رو گفت
_این تنها چیزیه که تو در مورد من دوس داری؟
جی بی با لحن شوخی گفت
_چطوری میتونی همچین چیزی بگی؟
جی بی با یه لبخند عجیب نگاش کرد
_بریم؟
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
جین یونگ با دیدن پشمک هایی که توی شهربازی فروخته میشد لبخند درخشانی زد.جی بی بهش لبخندی زد و براش طعم توت فرنگی رو خرید
YOU ARE READING
bittersweet / JJP
Romanceمجری: اینم یه سوال هیجان انگیز. بهمون یه داستان دیوونه کننده از گذشته ات بگو که فن هات ازش خبر ندارن دِف: من از یه مراسم ازدواج فرار کردم ! مجری ( خندیدن): واقعا؟؟ عروسی کی بود؟؟؟ دِف (نیشخند): خودم داستانی که دِف خواننده و بازیگر مشهور راز بزرگش...