_خب....حالا ما با هم ازدواج کردیم؟
هیونجین درحالی که با گیجی به جی بی نگاه میکرد پرسید
_اره!حالا تو اقای ایم هیونجینی!خیلی کیوته!از نوع تلفظ اش خوشم میاد
نه مراسمی،نه مهمونی و نه جشنی فقط خودشون بودن با یجی،یونگجه و یوگیوم!
پدرومادرشون بزودی قرار بود بفهمن! اونا ازین سورپرایز خوششون نمیومد و جی بی ازین خیلی راضی بود
یجی حس میکرد به یه مدت استراحت نیاز داره!دیگه برادرش رو نمیشناخت!برادرش دوست داشتنی و با ملاحظه بود...ولی حالا اون خودخواهه!دلش برای جین یونگ میسوخت و نمیتونست هیچ کاری انجام بده! اون اونجا بود تا فقط دوست صمیمی اش رو تنها نذاره!نمیتونست از روی ظاهرش چیزی متوجه بشه و این وحشت زده اش میکرد
یوگیوم هردوتاشون رو خیلی سفت بغل و براشون ارزوی یه زندگی شاد و طولانی کرد!اون اونجا نبود تا با هیونگش به خاطر تصمیم اش دعوا کنه!گذشته از همه ی اینا جی بی هیچ بدی ایی به اون نکرده بود!اون همیشه هیونگ اروم و حامی اش بوده و هست!مهم نیست با کی ازدواج کنه!توی همون مدت کوتاه هیونجین ثابت کرده بود که ادم خوبیه!خب البته تا زمانی که به کسی به اسم پارک جین یونگ فکر نکنی!اون موضوع خیلی یوگیوم رو گیج میکرد برای همین تصمیم گرفته بود تا وقتی که جی بی بخواد در موردش حرف بزنه چیزی نگه!اون همچنین با یونگجه اشنا شد!جی بی همیشه توی مکالمه هاشون به اون اشاره میکرد!بهترین دوستش و تنها کسی که وقتی فرار کرد، ترکش نکرد! پسر خوبی بود!اولش خجالتی ولی وقتی احساس راحتی میکرد خوشحال و پرانرژی بود!میتونستن دوستای خوبی بشن!
خبر عروسی پخش نمیشد تا هیچ کدوم از هیونجین یا جی بی با مشکلات احتمالی روبه رو نشن
انجام کار های اداری هیونجین به خاطر پول زیادی که جی بی خرج کرده و ارتباطاتی که داشت بیشتر از دوماه طول نکشید!توی یه چشم بهم زدن توی هواپیما بودن و کره رو ترک میکردن!
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
یک سال بعد
خبرا نشون میداد که پادشاه دوست داشتنی قلب ها، جی بی عضو jus2 قراره پدر بشه!اطلاعات هیونجین به خوبی حفظ شده و مهم نبود مردم چقد تلاش کنن نمیتونستن هیچی در مورد مادر بچه بفهمن !
خیلیا این خبر رو باور نکرده و فکر میکردن شایعه اس تا اینکه جی بی یه عکس از پای یه نوزاد رو توی توییتر و اینستاگرامش با کپشن " به زندگیم خوش اومدی پرنسس کوچولو ام" پست کرد
خیلی زود جی بی کلی هدیه از طرف دوستان و فن هاش دریافت کرد و با دیدن اینکه 80 درصد هدیه ها برای دخترش ان نه اون سورپرایز شد!یوگیوم از دختربچه جدا نمیشد و هیونجین وقتی جی بی به باسنش میزد تا دخترش رو ول کنه بهشون میخندید
DU LIEST GERADE
bittersweet / JJP
Romantikمجری: اینم یه سوال هیجان انگیز. بهمون یه داستان دیوونه کننده از گذشته ات بگو که فن هات ازش خبر ندارن دِف: من از یه مراسم ازدواج فرار کردم ! مجری ( خندیدن): واقعا؟؟ عروسی کی بود؟؟؟ دِف (نیشخند): خودم داستانی که دِف خواننده و بازیگر مشهور راز بزرگش...
