17.Angel

366 98 23
                                    

دفعه ی بعدی که همو دیدن اتفاقی بود که معلوم شد قرار بوده یه سورپرایز باشه

جه بوم و یونگجه همراه مارک و یه دوستشون به اسم مینگیو داشتن چادر هاشون رو نصب میکردن که دیدن یه ماشین داره سمتشون میاد و دقیقا پشت سر ماشین اونا نگه داشت

چند لحظه بعد یه فرد با هیکل لاغر از سمت راننده پیاده شد و جین یونگ هم که کنار راننده نشسته بود همراه سه نفر دیگه از ماشین پیاده شد 

_چه سورپرایزی؟مارک توهم اینجایی؟

یه پسر با موهای قهوه ایی تیره گفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یه پسر با موهای قهوه ایی تیره گفت

_تهیونگ هیونگ؟سلام! منم از دیدنت خوشحالم

مارک لبخند زد و برادرانه بغلش کرد

_میبینم که دوست پسرت رو هم با خودت اوردی

جی بی گفت و به اون مرد خوشامد گفت

_اره متیو بالاخره تونست یکم وقت برای خودمون خالی کنه تا خوش بگذرونیم

_اره متیو بالاخره تونست یکم وقت برای خودمون خالی کنه تا خوش بگذرونیم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جی بی برگشت و با دیدن یه جین یونگ خندان دقیقا پشت سرش سورپرایز شد

_اوه!سلام جین یونگی!

_سلام جه بوم شی

جین یونگ به جه بوم نزدیک تر شد و سطحی لباش رو بوسید

جی بی بهش لبخند زد

_پس این حقیقت داره!شما دوتا کاپل جدید اید

پسر سوم گفت

یونگجه بهش نگاه کرد

_مینهو تو هم اینجایی؟ببخشید متوجه ات نشدیم!چون تو اونقدرام مهم نیستی!

bittersweet / JJPWhere stories live. Discover now