15. mistake

422 113 62
                                    

جین یونگ بدون توجه به حضور جه بوم توی اتاق داشت لباساشو درمیاورد.چیکار میکرد؟بهش دست درازی میکرد؟نه اینکارو نمیکرد!جی بی عاشق اون نبود

نمیخواستش
بهش نیاز نداشت
اون با هیونجین ازدواج کرده بود
اون یه پدر بود
خانواده ی خودشو داشت که مواظبشون باشه

_چرا اینجایی؟

جین یونگ وقتی از دست لباس سیاه بدنماش خلاص شد پرسید

_پدرم رو ملاقات کردم.میخواستم صورت اش رو وقتی بهم افتخار میکنه ببینم با این وجود اون به من افتخار نمیکرد...اصلا براش مهم نبود!بیشتر میخواست جازمین رو ببینه تا اینکه چیزی در مورد من و هیونجین بدونه یا ببینه من خوبم یا نه

جی بی صداش ناراحت نبود...صورتشم ناراحتی رو نشون نمیداد

_کی به تو و هیونجین لعنتی اهمیت میده؟معلومه که میخواد عضو جدید خانواده رو ببینه

جین یونگ با طعنه زیر لب گفت

_با این وجود من لذت دیدن پرنسس کوچولوم رو بهش ندادم

جی بی نیشخند زد

_بعدش رفتم به پارتی جکسون!میخواستم قبل اینکه برم خونه یکم خوش بگذرونم (صداش تاریک تر شد )بعدش دیدم که چنتا فاکر دارن تورو با خودشون میبرن انگار تو هرزه اشونی!چی با خودت فکر کردی که به همچین جاهایی رفتی؟

جین یونگ چرخید و به سمتش رفت

_میدونستم کجا بودم!میدونستم دارم چیکار میکنم!میدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته!من هرزه ی هیچ کس نیستم!اونجا بودم که خوش بگذرونم! برای خوشگذرونی دو نفر رو داشتم!اما متاسفانه معلوم شد اونا چیز بیشتری از یه شب خوشگذرونی میخواستن

ابرو هاشو بالا انداخت

_بعدش تو پیدات شد! شوالیه ی من با یه زره درخشان! و منو اوردی خونه تا همه ی من رو برای خودت نگه داری

درحالی که دستشو به گردن جی بی میرسوند لبخند زیبایی بهش زد

_من نمیخوام باهات بخوابم جین یونگ!

جی بی یه قدم عقب رفت

_فکر میکردم بدنم رو زیر خودت دوست داری

جین یونگ بهش نزدیک تر شد

_دیگه نه

جی بی یه قدم دیگه عقب رفت اما جین یونگ برنامه نداشت ولش کنه

_ نگران نباش نمیذارم برادر کوچولوم چیزی در این مورد بفهمه!این راز کوچولوی ماست

جین یونگ نوک بینی جی بی رو لیس زد و هومی کشید چشمای خمارش اغواگر و شهوتی بود

_در ضمن!هیچ کدوممون اون خوشگدرونیی که امشب میخواستیم گیرمون نیومد درسته؟

خیلی زود پشت جی بی به دیوار پشت سرش خورد و جین یونگ بدنشو به بدن جی بی فشار داد

bittersweet / JJPWhere stories live. Discover now