ραrt 24

116 24 11
                                    


" یعنی این آخرین بوسه ـمونه ؟ "

با فکر اینکه ، این ممکنه آخرین رقص لب های جنو روی لب های دلتنگش باشه ، قطره اشکی از چشم هاش جاری شد و روی خال زیر چشم پسر افتاد .

جنو به پلک هاش فاصله داد و خیلی زود متوجه جمینی شد که دونه دونه مروارید های بلورین ـشو روونه ی گونه هاش میکنه .

" جمینم " صداش زد .

میم مالکیت انتهای اسمش ، باعث شد اشک بیشتری از چشم های خیسش پایین بریزه .

جنو لب هاشون رو جدا کرد و نشست .

بازوهای لاغر جمین رو توی دست هاش گرفت و با

بهت و نگرانی پرسید : " چی شده جم ؟ چرا داری گریه میکنی ؟ "

چی باید میگفت ؟ باید می گفت ، میترسید ، میترسید یه روز دیگه اون چشم ها رو نبینه ؟ نتونه

اون لب ها رو ببوسه ؟ دیگه دستش پوست لطیفشو لمس نکنه ؟

بوسه امروزشون ، یه خاطره تکرار نشدنی بشه ؟

ذهن آشفته ـش خالی بود ؛ خالی از حس امنیتی که میدونست با رد شدن از روی عشق ـشون برای هر دو آرزو میشه .


•••

یه گوشه نشسته بود و توی افکار خودش غرق بود .

زندگی بغرنج گذشته و قایم موشک بازی های شاهانه حال ؛ یه تضاد بین زندگی گذشته و حالش .

نمیخواست به گذشته برگرده ؛ گذشته ، براش یه دنیای تاریک و نفرین شده بود که برگشت بهش طلسم آدمی که الان بود رو می شکست و ضعیف ـش میکرد .

زندگی بهشت مانند گذشته ـش خیلی زود با زبانه های آتش تسخیر شده بود و جهنم داغی رو ساخته بود که وحشی گری حرف اولش بود .

حالا که قدم به جهنم گذاشته بود میخواست شیطان باشه ، نه یه بدبخت که نیرنگ زندگی اون رو محکوم به خاک خوردن توی عزلت و تنهایی ، کرده بود .

اما حضور جانی در کنارش ، حالا ذهنش رو بیشتر از پیش برای سفر به گذشته آماده و مشوش کرده بود.

باورش نمی شد مردی که زمانی بهش تجاوز کرده بود و باعث شده بود مجبور بشه از کره به چین برگرده و زندگی پر از کینه اش رو شروع کنه ، حالا همکارش شده بود ؛ شاید بهتر بود می گفت دستیارش .

بعد از شنیدن حقیقت از زبون جانی ، به خودش قول داده بود تا آخرین قطره خون زندگی خانواده اطرفیانش رو از اون مرد نگیره و تاثیر جبران نشدنی خاطره اون تجاوز رو برای خود اون مرد به ارمغان نیاره ، آروم نشه .

درسته ! به خودش قول داده بود درست همون بلایی که جهیون سرش آورده بود رو سرش بیاره .

همونطور که اون گرگ پست فطرت توی لباس بره های مظلوم بهش نزدیک شده بود و زندگی خودش و اطرافیانش رو به گند کشیده بود ، اون هم زندگی رو برای جونگ جهیون و تک تک آدمای دور و برش زهر میکرد .

🌊 Storm Behind His Wings [ Jaeyong ]Where stories live. Discover now