جهیون به کمک تیونگ میز رو به سادگی چیده بود و حالا مشغول تماشای دختر کوچولوی زیبایی بود که طراوت و سرزندگی به زندگیش بخشیده بود ." به چی خیره شدی " صدای گرم تیونگ ، اون روبه خودش آورد.
" جینا " ساده جواب داد .
تیونگ از فرصت کوچیکی که داشت استفاده کرد و دوست پسرش رو آروم از پشت در آغوش گرفت .
لبخند ، صورت جهیون رو زنده کرد و دست هاش پیش قدم شدن تا دست های تیونگ رو لمس کنن .
تیونگ حلقه دست هاش رو محکم تر کرد و سرش رو جایی بین کتف جهیون گذاشت .
" جهیون " صدای خسته ش لبخند روی لب های جهیون رو خشکوند .
" جانم "
" هیچی " تیونگ هیچ جوره نمیخواست آرامش اون آغوش رو از بین ببره ، پس فقط حرفش رو خورد .
جهیون آروم نفسش رو بیرون داد ، حلقه دست های تیونگ رو شل کرد .
سمتش برگشت ، چونه ـش و بالا داد .
به چشم هایی که یه کهکشان رو درون خودشون جا داده بودن خیره شد و لبخند کوچیکی زد .
تیونگ حس میکرد چشم های مرد رو به روش قصد نفوذ به روحش رو دارن ، پس تنها به دونه های عسلیِ چشم هاش زل زد و منتظر موند تا روح مرد درون وجودش حلول کنه .
جهیون چشم هاش رو بست و آروم لب هاش رو روی لب های رنگ پریده ی تیونگ گذاشت .
لب هاش رو بی حرکت نگه داشت و بعد صدا دار بوسید .
جوری می بوسید که انگار تمام زندگی ـش توی اون بوسه خلاصه می شد و باید نهایت لذت رو از اون زندگی می برد .
جهیون آخرین مک رو از لب های تیونگ دزدید و کمی جدا شد .
" هنوزم حرفاتو میخوری " توی فاصله کمی از پسر کوچیک تر حرف زد . نفس هاش لب های تیونگ رو تب دار کرده بود .
" و هنوز هم نمیدونی ، میفهمم " صدای جهیون ته رنگی از دلخوری داشت .
تیونگ سرش رو بالا گرفت و با مظلومیت به دوست پسرش زل زد .
بعد از چند ثانیه جهیون هم سرش رو بالا گرفت نگاهش رو وصل چشم های تیونگ کرد .
پسر یکه خورد .
" حرف بزن . خواهش میکنم باهام حرف بزن .اون قلب اونجا نیستی که همه چیز رو بریزی توش . وقتی زیاد بریزی از احساساتت لبریز میشه ، اون موقع ست که به ستوه میای "
تیونگ خلع سلاح شد : " فقط ... فقط یکم میترسم"
" از چی "
" از دنیایی که نمیدونم برام چی آماده کرده "
•••" که اینطور " چنلو گفت و نیم نگاهی بی پسر خواب یا شاید بی هوش روی تخت برادرش انداخت .
YOU ARE READING
🌊 Storm Behind His Wings [ Jaeyong ]
Fanfictionفصل دوم فرشته نگهبان ~ فرشته ی لی تیونگ ، فرشته ای نیست که فقط یه توهم گذرا یا یک نقاشی به جا مونده از دوران سخت کودکیش باشه . اون فرشته ، جونگ جهیونی بوده که تمام طول زندگیش بدون این که حتی خبر داشته باشه از پسر جوون محافظت میکرده . یا حداقل توی ذه...