ραrt 28

96 22 2
                                    


" خطر رفع شد . کارتون خوب بود خسته نباشید "

دکتر گفت و بعد از نگاه اجمالی ای به دستیار هاش از اتاق خارج شد .

" همراهش کو ؟ " دکتر از سرپرستار پیر پرسید .

" برادرش بعد از دیدن صورت خونی ـش ترسید و بعد هم بیهوش شد . فعلا بهش آرام بخش و تقویت کننده زدیم . این مدت نه غذا خورده نه خوابیده "

دکتر سمتش برگشت : " می شناسیدش ؟ "

سرپرستار دست پاچه پرسید : " چـ  چطور مگه ؟ "

" به نظر نگران میای . چند باری هم دیدم ازش مراقبت میکنی ! "

سرپرستار سخت لبخندش رو حفظ کرد و رو به دکتر شین گفت : " فقط خیلی جوون و شکسته ـست . اون هنوز راه زیادی برای زندگی داره "


•••

پلک هاش به سختی از هم جدا شدن و خیلی زود چشم هاش برای کاوویدن اتاق به تکاپو افتادن.

" هیونگ .. دویونگ هیونگ "

" ششش " دست های پیر مادرش روی شونه هاش نشستن و آرومش کردن .

" مامان .. دویونگ هیونگ- "

مادرش لبخند غمگینی زده و پسر کوچیکش رو به سکوت دعوت کرد : " آروم باش . بهش حمله دست داده بود . اثر چیزی که بهش تزریق کردن خیلی خطرناکه . اینم یکی از خطراش ـه . اما الان خطر رفع شده جای نگرانی نیست "

از تلاش برای رها شدن از حصار مادرش دست کشید و به تختی که خوابیده بود تکیه داد .

کدوم خطر رفع شده دقیقا ؟ خطر مرگ زود هنگام و زجر بی انتها ؟

" کدوم خطر ؟ " صداش انقدر زیر بود که شنیدن ـش نیاز به گوش کبوتر داشت .

" خط- "

جنو نذاشت ادامه بده : " وقتی تنها راه زنده موندن ـش پادتنی ـه که هنوز ساخته نشده دقیقا کدوم خطر رفع شده ؟ "

خانم کیم بغض ـشو خورد : " جنو ! پسرم ! تیم ما داره تمام تلاشش ـو میکنه . اگر تو برادرشی من مادرشم . برای منم سخته که هر تلاشم به یه دیوار فلزی برخورد کنه . برام سخته ببینم پسرم جلوی چشمام به .. " نفس گرفت ، گفتن اون کلمه خیلی سخت تر چیزی بود که در ظاهر نشون میداد "  برای من سخته که ببینم پاره تنم جلوی چشمام به مرگ نزدیک و نزدیک تر میشه و من نمیتونم پادتنی برای درمانش بسازم . اما چاره چیه ؟ باید تا جایی که ممکنه از خطرات کوچیک دورش کنیم تا پادتن ساخته بشه- "

" ساخته میشه ؟ " جنو باز هم حرف مادرش رو قطع کرد .

خانم کیم مکث کرد .

می تونست پادتنی بسازه ؟

از زمان تشخیص اتفاقی که برای پسر بزرگش افتاده بود ، خودش رو توی آزمایشگاه زندانی کرده بود و همراه همکار هاش روی خونه دویونگ آزمایش میکرد . تعداد وعده های غذایی ای که میخورد در این حد بود که از هوش نره و ساعتهایی که برای خوابیدنش صرف میکرد فقط برای بدست آورد انرژی بود تا از بی خوابی بیهوش نشه . با همه ی این اوصاف ، پادتنی ساخته شده بود ؟ نه !

🌊 Storm Behind His Wings [ Jaeyong ]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang