ραrt 7

140 32 13
                                    

قلب جمین با سرعت سرسام آوری میزد اما جنو سعی می کرد خونسرد باشه .

" اوه شما اینجایید ؟ " جهیون با دیدن پسرا پرسید و لبخند کوچیکی تحویلشون داد .

جنو سعی کرد لبخند بزنه اما انگار چیزی مانع تکون خوردن لب هاش میشد و این عصبی ـش میکرد .

" اوه آره . چرا انقد زود اومدی ؟ " جنو بالاخره تونست بر اون مانع نفرت انگیز غلبه کنه و حرفی به زبون بیاره .

" اتفاقی افتاده ؟ " جهیون با تردید و کمی نگرانی پرسید و چشم هاش رو از جنو به جمین منتقل کرد .

" برای دویونگ اتفاقی افتاده ؟ " دلش نمیخواست به چیز دیگه ای فکر کنه و به همین خاطر آروم اروم داشت میترسید . مگه چیز دیگه ای هم بود که باید بهش فکر میکرد ؟

چشم های لرزونش روی جنو ایستاد : " میشه یه چیزی بگین و مثل جسد فقط بهم نگاه نکنین ؟ "

جهیون عصبانی بود و جنو این رو از تُن صداش و کلماتی که به کار میبرد خوب میفهمید .

پسر بزرگتر با زبونش کلنجار رفت بلکه آخرین سوالی که ملتمسانه از ورودش جلوگیری میکرد رو به زبون بیاره : " تـ تیونگ کجاست ؟ "

جنو هوفِ پر حرصی کشید و گفت : " هیونگ میشه با هم حرف بزنیم اول ؟ "

جهیون سعی کرد منطقش رو جایگزین احساساتش کنه :

" باشه . اوکی حرف بزنیم "

جهیون با سرعت به سمت پذیرایی خونه رفت و جنو هم پشت سرش حرکت کرد . اما قبل از این که خیلی دور بشه به جمین گفت : " برو مواظب تیونگ باش " و این حرفش با خوش اقبالی به گوش جهیون نرسید .

جمین بی معطلی به سمت اتاق گرم و پرنوری که تیونگ درش بیهوش بود رفت و جنو هم راه خودش رو در پیش گرفت .

" خب ؟ " جهیون با خودش فکر کرد که چقدر شبیه پدرش شده . خاطرات محو دوران کودکی ـش مثل باد از ذهنش عبور کردن و اخم ریزی رو روی چهره ی بی نقص ـش نشوندن .

" خب هیونگ میدونی اهل مقدم چینی نیستم پس مقدمه ای نمیچینم "

" از مقدمه چینی خوشم نمیاد برو سر اصل مطلب " جهیون با تحکم خاصی به زبون آورد .

" امروز من و جمین تو حال نشسته بودیم که یهو صدای افتادن یه چیزی اومد . " کمی مکث کرد و بعد با خیره شدن به چشم های جدی اما مهربون جه ، ادامه داد " تیونگ حالش بد شد و افتاد روی زمین "

جدیت مثل نسیم های زودگذر تابستونی از چهره ی جهیون ناپدید شد و نگرانی جاش رو گرفت : " جنو ، تیونگ کجاست ؟ "

" واستا هیونگ بزار همه چیز رو توضیح بدم بعد برو

پیشش " جنو دست های مرد نگران رو قبل از این که ازش دور بشه به دست گرفت و ازش خواهش کرد .

🌊 Storm Behind His Wings [ Jaeyong ]Where stories live. Discover now