" رئیس اطلاعات جدید رسید " با صدای فریاد سونگچان ، هندری تقریبا از صندلی ـش افتاد ." چی شده ؟ " هندری خودش رو جمع و جور کرد و ایستاد .
" شیائوجون ، شیائوجون بالاخره بهمون اطلاعات جدید رسوند . وقت زیادی نداریم ." سونگچان از شدت هیجان و ترس به نفس نفس افتاده بود .
پسر آیپد رو سمت هندری گرفت و سعی کرد دوباره ریه هاش رو از اکسیژن پر کنه .
هندری با سرعت تمام اطلاعاتی که از طرف جاسوس ـشون ، شیائوجون به دستش رسیده بود رو زیر و رو کرد بعد با صدای بلند دستیار هاش رو صدا زد .
طولی نکشید که خودش ، سونگچان و رنجون به همراه هانسول و کارینا دور هم جمع شدن . هندری حتی ثانیه ای رو برای تلف کردن جایز ندید : " اطلاعات جدید از شیائوجون ، دست راست جانی سا و جاسوس ما به دستمون رسیده. اونا دارن برای تزریق اون دارو به بدن لی تیونگ برنامه ریزی می کنن . در حال حاظر هنوز آزمایشگاه مرکزی نتونسته پادزهری درست کنه پس اگر اون دارو وارد بدن تیونگ شه بی شک میمیره . طبق اون چیزی که شیائوجون گفته جانی میخواد از طریق برادرش این کار رو انجام بده ؛ " کمی نفس گرفت و بعد سعی کرد توی چشم هاشون زل بزنه تا خطر ماجرا به طور کامل دستشون بیاد : " سا دونگهیوک برادر جانی سا ، بعد از به قتل رسیدن مادرش از خونه فرار میکنه و بعد با خانواده مارک لی ، پسر دایی جونگ جهیون آشنا میشه . و بعد از اون فامیلی ـش رو به لی تغییر میده . "
آیپد رو وسط میز هول داد و گفت : " تنها شانسی که آوردیم اینه که جانی میخواد مطمئن شه تیونگ زیاد دووم نمیاره و قرار هست که دارویی که پدرش و نا جه جونگ ساختن رو ارتقاع بده . با این حال وقت زیادی نداریم . باید یکی رو پیدا کنیم که مطمئنم از همه ماجرا خبر داره . اونوقت میتونیم جانی رو دستگیر کنیم . و شاید لی تیونگ و کیم دویونگ هم نجات پیدا کردن "
•••باد سرد به بدن برهنه ـش تازیانه میزد و دردِ پایین تنه ـش امونش رو بریده بود . سعی کرد مقاومت کنه اما
انگار زورش به اشک هاش نمیرسید .
" جـ .. ـنو " صداش کرد .
اما وقتی یادش اومد دیگه آدمی به اسم جنو توی زندگیش نیست ، قطره های بیشتری از اشک هاش برای تر کردن صورتش به تکاپو افتادن .
درد پایین تنه ـش قابل تحمل بود اما نمیخواست چشم هاش رو باز کنه و با چیزی رو به رو بشه که حتی نمیخواست خوابش رو ببینه .
انقدر زندگی ـش رو وقیحانه و بی ارزش میدید که میخواست خودکشی رو جایگزین مرگ با شکوه آرزوهاش کنه .
حتی مرگش هم نمی تونست زیبا باشه ؟
با صدای باز شدن در ، گلبرگ های افکارش پژمرده شدن و روی زمین ریختن ؛ هنوز صدای خرچ خروچشون میومد اما دیگه سنگینی از بابت اون افکار حس نمیکرد .
YOU ARE READING
🌊 Storm Behind His Wings [ Jaeyong ]
Fanfictionفصل دوم فرشته نگهبان ~ فرشته ی لی تیونگ ، فرشته ای نیست که فقط یه توهم گذرا یا یک نقاشی به جا مونده از دوران سخت کودکیش باشه . اون فرشته ، جونگ جهیونی بوده که تمام طول زندگیش بدون این که حتی خبر داشته باشه از پسر جوون محافظت میکرده . یا حداقل توی ذه...