باد لا به لای موهاش حرکت می کرد و غزل آرامش رو زمزمه وار توی گوش هاش می خوند . آرامشی که با وجود تنِ گرم مرد کنارش به راحتی ، درون رگ هاش جریان پیدا کرد .
باز هم زندگی روی بدش رو بهش نشون داده بود و باعث شده بود پسر رهسپار سرپناه همیشگیش بشه . سرپناهی که در برهه ای زمان تنها مکان امن در کل کهکشان راه شیری برای لی تیونگ بیست و دو ساله شده بود . اما سرپناه امنش این بار آرامش مضاعفی داشت و امنیت کلانی رو محافظ روح زخمیش می کرد .
ارتعاش عطر تن مردی که بی شک شایسته ی داشتن لقب «فرشته نگهبان»ـش بود ، به تنهایی بارِ هاله ی آرامش و امنیتی که دور تا دورش رو گرفته بود ، رو به دوش می کشید .
باز هم نا امیدی مثل پرنده های آوازخوانِ حوالی پاییز از وجودش کوچ کرد و امید مرحم روحش شد تا درد هاش کمی تسلی پیدا کنه .
با فکر به گذشته ، اتفاقاتی که طی دو هفته زندگیش رو با انقلاب عظیمی مواجه کرده بود ، سلول های تنش باز رجزِ مقاومتش رو میخوندن . مقاومتی که بدون شک در نبود جونگ جهیون ، دوست پسر فرشته سیرتش ، هیچ راهی برای خودنمایی نداشت .
دست هایی کمر لاغرش رو نوازش می کردن و برای چندمین بار طی دو هفته ی اخیر ، تسلط شگرفی روی قلبش پیدا کرده بودن .
باد بیشتری وزید و تن کم رمق پسر کوچیک تر ، بی هیچ مقاومتی لرزید .
جهیون با دیدن لرزش خفیف بدنش ، به پسری که بهش تکیه کرده بود و با چشم های بسته غرق در آرامش بود نگاه کرد . چشم های درشتش پشت پلک های نازکش پنهان بودن و معنی زیبایی رو برای مرد به تصویر می کشیدن .
آروم اسمش رو روونه دهنش کرد : " تیونگ "
پسر با شنیدن اسمش ، چشم هاش رو باز کرد و سرش رو کمی بالا آورد تا غرقه ی گوله های قهوه ای رنگ و پر نفوذ نقاشی شده روی صورت مرد کنارش بشه .
مرد به محض تلاقی چشم هاشون لبخندی بهش زد . آروم لبهاش رو روی لب های پسر کوچیکتر گذاشت و بعد بوسه ی کوتاه اما سراسر لذتی ، همونطور که لبهاش حاظر به جدایی از لب های صورتی و نرم معشوقش نمیشدن ، زمزمه کرد : "بهتر نیست بریم ؟ هوا داره سرد میشه ."
پسر کوچیک تر هم لبخندی زد و کمی لبهاشون رو فاصله داد و به عمق چشم های قهوه ای دوست پسرش زل زد .
" باشه " در جواب مرد گفت و برای اخرین بار به دریای وسیع و زیبای رو به روش چشم دوخت .
مرد کمی دور شد تا تیونگ با آسودگیِ خیال چند کلمه ای با سرپناه امنش خلوت کنه .
" بزودی میبینمت . مثل همیشه وسیع و زیبا بمون " رسم همیشگی خداحافظی بار دیگه ادا شد و دریا امواجش رو با ملودی خوش نوایی تقدیم گوش های منتظر تیونگ کرد.
YOU ARE READING
🌊 Storm Behind His Wings [ Jaeyong ]
Fanfictionفصل دوم فرشته نگهبان ~ فرشته ی لی تیونگ ، فرشته ای نیست که فقط یه توهم گذرا یا یک نقاشی به جا مونده از دوران سخت کودکیش باشه . اون فرشته ، جونگ جهیونی بوده که تمام طول زندگیش بدون این که حتی خبر داشته باشه از پسر جوون محافظت میکرده . یا حداقل توی ذه...