Chapter 18

522 160 51
                                    

با متوقف شدن ماشین، بکهیون سرش رو بالا آورد همونطور که اطلاعاتی که امروز از کیونگسو، مثل چهره یا هرچیز دیگه که بدست آورده بود رو وارد دفترچه اش می‌کرد نیم نگاهی به چانیول انداخت، دست از نوشتن ادامه اطلاعات توی دفتر کشید و سرش رو کامل بالا آورد و به مرد بلندتر که از ماشین پیاده می‌شد نگاه کرد، چانیول خیلی سریع با پیاده شدن از ماشین سمت بکهیون برگشت و نفس کوتاهی کشید.

_خیلی گرسنمه، تو چیزی نمی‌خوری؟

بکهیون ابرویی بالا انداخت و بعد از چند ثانیه کوتاه، تازه متوجه پمپِ بنزین و فروشگاه کوچیکی مثلِ مغازه بین راهی ای که وقتی به مکزیک می‌اومد دیدن شد، خب حالا که چانیول این رو گفت، تازه توجهش به این جلب شد که ساعت تقریبا نُه شب بود و بکهیون رسما از ظهر تا حالا هیچ چیزی نخورده بود، هرچند به این وضعیت عادت داشت، خیلی وقت ها اینطور روز هاش رو می‌گذروند، انگار که زمان‌ می‌خواست از بکهیون سبقت بگیره، با سرعت جلو می‌رفت و مرد به سختی متوجه گذر زمان می‌شد و وقتی به خودش می‌اومد، کلی کاغذ با اطلاعاتِ مجرم های مختلف روی زمین پهن شده بود و بکهیون همچنان بدون استراحت یا وقفه مشغولِ کار بود، هرچند همه اینها تلاش هایی بود که برای رسیدن به جایگاهی که حالا داشت انجام داده.

لبخند دوستانه ای زد، بهرحال حالا که بین کلی باند مخدر با چیز های مشکوک گیر نکرده بودن، حالا که قرار نبود هیچ اطلاعاتی رو ثبت و ضبط کنه تا به چیزی برسه، می‌تونست روی دوستانه ای به چانیول نشون بده...مرد روبروش آدمِ بدی نبود و بکهیون می‌تونست این رو با داشتنِ سالها تجربه حس کنه.

_اگه میتونی یه نودلِ آماده واسم کافیه، ممنون

چانیول سری به نشونه فهمیدن تکون داد، بدون اینکه چیزی بگه به آرومی دستش رو از روی پنجره ماشین برداشت و بعد از اینکه کلاه مشکی رنگش رو روی سرش کشید تا هوای کمی سرد شده به بینی‌ش برخورد نکنه، سمت فروشگاهی که کور سوی نوری از داخلش قابل دیدن بود راه افتاد؛ چانیول این فروشگاه رو به خوبی بیاد داشت...حتی شاید بهتر از هرچیز دیگه توی خاطراتش.

-Flash Back-

_هی‌ اون مالِ من نبود؟

با اینکه جواب رو خودش هم می دونست، با لبخند کجی گوشه لبش پرسید و مرد بلندتر نیشخند کوچیکی زد، بطری آب توی دستش رو عقب تر کشید تا پسر معترض روبروش‌ نتونه بطری رو ازش بگیره.

_لعنتی اونقدرم ازم بلندتر نیستی که نتونم ازت بگیرمش کریس!

با قاپیدن بطریِ آب از دست مرد بلندتر، در بطری رو خیلی سریع باز و روی صورتش خالی کرد، کریس با خنده کوتاهی به پسری که رسما صورتش خیسِ آب شده بود و موهای مشکی رنگش به پیشونیش چسبیده بودن نگاه کرد و بعد از چند ثانیه لبخندش رو فرو برد، نگاه کوتاهی به درِ مغازه کوچیک کنارِ پمپ بنزینی که نزدیک بهش ایستاده بودن انداخت و با مطمئن شدن از اینکه کسی پشت شیشه های مغازه کوچیک نیست، بوسه سریعی روی لبهای پسرِ کنارش گذاشت و باعث شد پسر خیلی سریع سمت کریس برگرده و ابرویی بالا اندازه.

PrestigeWhere stories live. Discover now