Chapter 3

813 215 64
                                    

_خب...کِی قراره دلیل اینجا بودنمون رو بشنویم؟

با فهمیدن اینکه ته مین قرار نیست هیچ توضیحی بهشون بده، جونگین بلاخره پرسید و دست هاش رو توی جیب شلوارش فرو کرد، ته مین نگاه کوتاهی به پسری که کنارش ایستاده بود انداخت و لبخند کجی زد و کلید ماشین که توی دستش بود رو روی انگشتش چرخوند.

_نگران نباش می‌فهمی، بهتر نیست یکم صبر کنی بریم خونه؟

نه لعنتی نه، جونگین اصلا نمی‌خواست صبر کنه تا وقتی که برن خونه.
در واقع اونقدری عجله داشت که ترجیح میداد زودتر بدونه...وقتی هدف‌ت رو مشخص داشته باشی قطعا دسته بندی کردن ذهن لعنتی خیلی آسون تر میشه، این چیزی بود که اون فکر میکرد و هیچ اهمیتی نداشت بکهیون هیونگش چندبار بهش بگه «تو زیادی طبق برنامه ای».
جونگین فقط میخواست همه چیز درست باشه.

_باشه...
البته خب چاره ای هم بجز موافقت با اون پسر تقریبا ناشناس نداشت، انگار ته مین خیلی جلوتر از اون و بکهیون همه چی رو می‌دونست، با ایستادن ته مین کنار ماشین مشکی رنگی جونگین و بکهیون هم ایستادن، در واقع انتظار داشت هرچیزی ببینه بجز یه ماشین فوق قدیمی و از مدل افتاده.

_اینطوری بهش نگاه نکن. من خیلی وقته از خونه ام بیرون نیومدم...این ماشینم خیلی وقته دارم

با دیدن نگاه پر از تعجب و تقریبا شوکه شده جونگین به ماشین قدیمی‌ش تک‌خندی زد و بعد از باز کردن ماشین، منتظر موند تا اون دو هم همراهش سوار بشن. می‌تونست توی ماشین هم درباره عملیات توضیح بده، در واقع وقتی حرکت می‌کرد حرف زدن راحت تر بود.
با حرکت کردن ماشین، دست‌ش رو روی فرمون چرمی مشکی رنگ فشار داد و به بکهیونی که با ابروی بالا انداخته داشت به شهر نگاه میکرد نیم نگاهی انداخت و بعد از توی آیینه روبروش به پسری که پشت سرش روی صندلی نشسته بود خیره شد و نفس کوتاهی کشید.

_خب، درباره ماموریت...

نیم نگاهی به دو نفری که حالا بهش نگاه میکردن انداخت و بعد از اینکه مطمئن شد توجه اونها به صحبت هاش جلب شده، دوباره به جاده روبروش خیره شد و سعی کرد کلماتش رو جمع بندی کنه.

_آقای بیون، تا اونجایی که من فهمیدم شما قبلا روی پرونده اون باند "کاتان" که پنج سال پیش لو رفتن و همه افرادش دستگیر یا ناپدید شدن کار می کردید درسته؟

بکهیون بعد از اینکه مطمئن شد مرد چاق و هیکلی ای که اون طرف خیابون داشت با یه مرد کوتاهتر از خودش دعوا میکرد، تونست با کلاشینکف به اون مرد کوتاهتر شلیک کنه سمت ته مین برگشت و سرش رو به نشونه تایید تکون داد و با بالا پریدن ماشین بخاطر سنگ احتمالی ای که زیر چرخ رفته بود، دستش رو روی دستگیره مشکی رنگ محکم کرد.

_خب، این باند رِد که قراره روی پرونده اش کار کنیم همونا هستن، انگار رئیسشون بلاخره تصمیم گرفته یه باند جدید تاسیس کنه

PrestigeWhere stories live. Discover now