Chapter 15

531 165 53
                                    

بابت یک کا ووت خیلی ممنونم :)
________

با رسیدن به روبروی دیوار، دوباره قدم هاش رو از سر گرفت و به سمت عقب برگشت و دوباره از اول راهرو دستشویی رو متر کرد.
کلافه دستی به موهاش کشید و در آخر تقه محکمی به در دستشویی زد.

_جونگین قرار نبود یه کُت بسازی

با طعنه گفت و انگار که پسر داخل دستشویی منتظر همین باشه در باز شد و سهون عقب تر رفت تا جونگین بیرون بیاد و با دیدن کت مشکی رنگی که به زیبایی روی بدن عضله ای جونگین نشسته بود لبخند کوچیکی زد، سرش رو آروم بالا پایین کرد و جونگین با کنجکاوی نگاهش رو به دو طرف چرخوند.

_فکر نمیکردم یه هتل-بار انقدر ساکت باشه

خب در واقع جونگین از همون لحظه ورودشون با دیدن گارد هایی که خیلی مؤدبانه با اون و سهون رفتار کرده بودن و با دیدن کارت قرمز-طلایی توی دست سهون خیلی راحت کنار رفته بودن همه چیز زیادی بنظرش عجیب اومده بود، و حالا هم به طرز عجیبی هیچ صدایی شبیه به شکستن شیشه های مشروب یا صدای بلند یه آدم مست توی هتل بار نبود، بعنوان کسی که بعضی وقت ها توی ماموریت ها و دستگیری باند های کوچیک و زیر مجموعه همیشه حضور داشت، معمولا بیشتر اونها توی بار ها یا هتل ها جلسه می‌گذاشتن و بزرگترین اشتباهشون هم این محسوب می‌شد که خیلی سر و صدا می‌کردن.

_اینجا یه هتل خصوصی محسوب میشه، رئیس هتل هم یکی از رئیس های کارتل محسوب میشه! برای همین عمرا اجازه بده هیچ اختلالی توی هتلش بوجود بیاد

مرد توضیح داد و دست هاش رو توی جیبش فرو کرد، جلوتر رفت و با سر به جونگین اشاره کرد تا دنبالش بیاد و پسر کوچیکتر هم به دنبال سهون سمت پله هایی که انتهای راهرو که با نور قرمز رنگی روشن شده بود راه افتاد.

_پله؟ ا-اینجا آسانسور نداره؟

با چشم هاش سعی کرد آسانسور رو پیدا کنه ولی با ندیدن چیزی نفس عمیقی کشید و با چشم هایی که ایندفعه واقعا می‌شد اضطراب کمرنگی رو توی اونها دید به سهون خیره شد، مرد نیم نگاهی به جونگین انداخت و بعد از چند ثانیه کوتاه دست جونگین رو بین دست های خودش گرفت.

_نه نداره

جونگین انگشت هاش رو بین انگشت های سهون برد و اخم هاش رو توی هم کشید، بهرحال می‌تونست سعی کنه به هرچیز دیگه ای بجز پله ها فکر کنه، پس فقط سعی کرد روی هرچیز دیگه ای بجز پله های تنگی که حالا بیشتر شبیه به منحنی های رو به بالایی پوشیده شده با خون بنظر می رسیدن تمرکز کنه.

با بالا تر رفتن روی پله های فقط برای چند ثانیه کوتاه تونست صدای جیغ آشنایی رو بشنوه، انگار که هرچی بلاتر می‌رفت دیوار های دو طرف پله بهش نزدیک تر می‌شدن و می‌خواستن جونگین رو توی خودشون حل کنن؛ سهون با حس سرد شدن ناگهانی دست جونگین نیم نگاه کوتاهی به چهره پسر کوچیکتر انداخت و دست جونگین رو محکم تر گرفت.

PrestigeWhere stories live. Discover now