بکهیون درحالی که سعی داشت با دقت به حرف های 'امیلی'، زن دو رگه قدبلندی که داشت درباره ی نتایج آزمایشِ اثر انگشت های روی چاقو صحبت میکرد، گوش بده، نفس عمیقی کشید و نیم نگاهی به جونگین انداخت.
-بهرحال، اونطور که اطلاع دادن هیچ اثر انگشت مشکوکی نیست، فقط برای خود مقتول هستن، و این یعنی ما هیچ مدرکی علیه کسی نداریم... مگه اینکه اون چاقو برای شخص خاصی باشه؟ ی-یا باید دنبال همه ی باند هایی که به طور بخصوص، از چاقویی شبیه به اون استفاده میکنن بگردیم و اونقدری خوش شانس باشیم که پیداش کنیم؟
بکهیون سعی داشت تمرکز کنه، ولی حرف های زن روبروش محو بودن، با اینکه کلیت موضوع رو میفهمید و سعی داشت به دنبال راه حلی، فکر کنه، ولی گوشه ای از ذهنش همه مدت فقط یک نفر وایستاده بود.
کسی که با لبخند و سری که پایین انداخته بود، بهش نگاه میکرد.
چانیولی که لبهاش رو بوسید و بکهیون واقعا سعی کرد... سعی کرد که دیشب خودش رو کنترل کنه و نرمال رفتار کنه چون نمیخواست مرد بلندتر رو اذیت کنه، شاید چانیول اونقدر هم ادم خوبی نبود، این حقیقت که چانیول یه خلافکار بود رو نمیشد در نظر نگرفت.
ولی یه خلافکار بود.
و بکهیون اونقدری درباره ی اون مرد اطلاعات جمع کرده بود که میدونست چانیول کسی نیست که دوباره به کار قبلیش ادامه بده، بیشتر از اینکه یه خلافکار باشه... چانیول آسیب دیده بود؛ بکهیون این رو حس میکرد، با هر نگاهِ مرد بلندتر و چشم های درشت بیحس و زیباش، میتونست این رو ببینه.اینکه چانیول بیشتر از دستگیر شدن و ادامه ی عمرش توی زندان، به یک نفر نیاز داره که بهش کمک کنه و لعنت... بکهیون هیچوقت نمیتونست جلوی خودش برای فرشته ی نجات بودن رو بگیره!
-اصلا چرا انقدر روی کشته شدن جینا تمرکز کردیم؟ چرا این رو در نظر نمیگیریم که شاید فقط از موندن توی زندانی که حتی برای کشور خودش هم نبود، خسته شده و میخواست اینطوری به آرامش برسه؟
لوهان، بعد از تموم شدن حرف های امیلی جواب داد و جونگین سمت مردِ کوتاهتر برگشت:"ولی چطوری انقدر راحت یه چاقو پیدا کرده؟ بعد از فرار آخرین زندانی، امنیت بالاتر رفت و دیگه هیچکس از اون روز به بعد نتونست سلاحی رو وارد یا خارج از زندان کنه"
لوهان نیشخند کوچیکی زد و درحالی که پرونده های روی میز رو چک میکرد تا دنبال عکس شخص بخصوصی بگرده، خطاب به جونگین جواب داد:"فکر کردی این حرومزاده ها چجوری سر از اینجا دراوردن؟! مطمئن باش اونقدری توی کارشون خوب هستن که با همون سلاح هایی که همه فکر میکنن امکان نداره وارد زندان بشه، فرار میکنن و..."
-لوهان!
پارکر، مرد قدبلندی که کنار لوهان بود، هشدار داد و جونگین به واکنش لوهان نگاه کرد که چطور برای چند لحظه، دست هاش روی میز مشت شدن و بعد نفسش رو با صدا بیرون فرستاد، دوباره لبخندی زد و سمت موضوع قبلی برگشت:"داشتم میگفتم، اگه احتمال اینکه خودش رو کشته باشه، در نظر بگیریم، حالا یه سوال جدید هست که چرا بعد از اینهمه مدت خودش رو کشته؟ شاید میدونسته ما قراره سراغش بریم؟"
YOU ARE READING
Prestige
Fanfictionاسم فیک: پرستیژ [On Going] ژانر: رمنس، درام، جنایی، اسمات کاپل های اصلی: سکای، چانبک/بکیول نویسنده: TOM جونگین و بکهیون، از طرف اداره گانگنام ماموریت دارن که یه پرونده کوکائین رو حل کنن و بهترین ایده این بود که از دو نفر دیگه کمک بگیرن... دو نفر که...