Chapter 32

499 150 99
                                    

جونگین کوله پشتی مشکی رنگش رو روی تخت انداخت، دستی توی موهاش کشید و با خستگی کش و قوسی به بدنش داد و با شکسته شدن قلنج کمرش احساس بهتری پیدا کرد.
تقریبا ۱۵ ساعت توی هواپیما بی‌حرکت نشسته و همه تلاشش رو کرده بود با اینکه خیلی خوابش میومد، خودش رو از خستگی روی شونه ی سهون نندازه.
طبق چیزی که لوهان گفت، بهتر بود که اون هفته بعد با یه پرواز دیگه بیاد تا سهون به حضورش شک نکنه، البته که سهون اون رو نمی‌شناخت ولی با دستوری که از اداره گرفته بودن بهتر بود که پرواز ها جدا باشن تا جای هیچ شکی برای رِد و سهون و مافیای روسیه نباشه.
ردیابی که همراهش بود به اعضای تیم و ته‌مین کمک می‌کرد که جای دقیقش رو بدونن پس نیازی نبود که هردفعه مکانی که با سهون میره رو برای اونها ارسال کنه، با یادآوری جای اون ردیاب لعنتی، یک بار دیگه دستش رو روی دندونش کشید؛ اینکه یه جی پی اس کوچیک رو بجای دندونش جاسازی کنن پیشنهاد ته‌مین بود، و البته که واقعا ممنون بود که علم اونقدری پیشرفت نکرده که یه میکرو جی پی اس لعنتی رو زیر پوست یه انسان جا سازی کنن چون اگر امکانش بود، قطعا اولین نفری که پیشنهادش رو می‌داد بکهیون هیونگش بود‌.
هتل و اتاقی که همراه سهون اونجا بود یکی از هتل های زنجیره ای معروف روسیه بود و جونگین حدس می‌زد که طبق گفته های سهون قراره اندر باسِ فعلی رِد، با اوبشچاک از طرف مافیای روسیه ملاقات داشته باشن و جونگین با رفتن به ملاقاتی که قرار بود برای مافیا های کشور های متفق برگزار بشه، می‌تونست هم درباره ی اون اندر باس لعنتی بیشتر بدونه و اطلاعاتی رو به تیم بده و تا روز ملاقات، لوهان هم قرار بود اونجا بیاد تا با ورود جونگین به سالن ملاقات، از دور همه چیز رو زیر نظر داشته باشه تا حتی کوچیکترین اتفاق هم از دیدشون پنهان نمونه، پس جونگین بلاخره بعد از یه پرواز طولانی‌ می‌تونست کمتر نگران باشه و همه ی مدت مغزش رو با فکر کردن به اینکه "اگه اتفاقی بیوفته و لو بره چی؟" خفه نکنه.

خودش رو روی تختی که کوله اش رو کنارش انداخته بود پرت کرد و لبخند کوچیکی زد که سریع با شنیدن صدای در اتاق، دوباره روی تخت صاف نشست و به سهون خیره شد. سهون درحالی که کارت رو توی دستش می‌چرخوند داخل اومد و بدون اینکه چیزی بگه اول کتش رو در اورد و خیلی مرتب روی تختش گذاشت.

-ممنون که باهام اومدی چیتا

با لبخندی که صادقانه بنظر می‌رسید، گفت و جونگین شونه بالا انداخت :"اگه نمی‌خواستی هم میومدم بهرحال" 

و بعد وقتی یادش اومد چرا سهون نذاشت که همراهش بره طبقه پایین تا بفهمه چرا نیم ساعت دیرتر از خودش به اتاق اومد، دوباره سمت مرد بلندتر که حالا داشت پیرهنش رو در می‌اورد برگشت.

-هی‌ چرا نذاشتی همراهت بیام؟ گفتی وقتی برسیم به هتل برام توضیح میدی قراره چجوری بریم توی سالن ملاقات

PrestigeWhere stories live. Discover now