-خوش اومدین آقای بیون
+ممنونم، لطفا بکهیون صدام کنید
لبخند ملیحی زد و به نشونه احترام، سری برای مرد تکون داد و روی صندلی روبروی دکتری که همیشه احترام خاصی براش قائل بود نشست. صندلی کنارش میتونست متعلق به چانیول باشه اگه لحظه ی اخری که میاومدن، خیلی ناگهانی چانیول اعلام نمیکرد :"ببخشید هیون، من نمیتونم باهات بیام"
بکهیون دوست نداشت به مردی که چشم های درشت و قشنگش، این مدت ذهنش رو مشغول کرده بودن مشکوک بشه، اما شغلش این اجازه رو نمیداد. چرا چانیول درست وقتی که ایمیل تهمین برای بار دوم براش ارسال شد و داشت کتش رو بر میداشت تا تاکسی بگیره، بهش گفت نمیاد؟
اون هم درست وقتی که توی بغلش دراز کشیده بود و بکهیون خوشحال بود که کسی رو پیدا کرده که بتونه کمی بهش اعتماد کنه. هرچند که بکهیون هیچوقت "انتخاب" نکرد به چانیول اعتماد کنه، فقط میتونست حسش کنه، اینکه چانیول به اون آسیب نمیزنه. شاید هم اشتباه میکرد؛ نمیدونست. اما دوست داشت اینطوری فکر کنه.جونمیون روبروش نشست و لبخند دوستانه ای زد و وقتی متوجه شد اون باید شروع کننده صحبت باشه، لبهاش رو تر کرد :"اول باید بابت دیر شدن ملاقاتمون عذر بخوام؛ دیر برگذار شدن کنفرانس همه چی رو بهم ریخت"
کتش رو پشت صندلیش انداخت و با لبخندی ادامه داد :"خب... چی باعث شده این ملاقات با سرپرست بیون اتفاق بیوفته؟"
بکهیون کیف قهوه ای رنگی که همراهش بود رو روی پاهاش گذاشت تا امادگی برای حاشا کردن های بعد رو داشته باشه، هرچند این یه بازجویی نبود و بکهیون به شخصه، گوشه ای از قلبش امیدوار بود که دکتر کیم هیچ ربطی به این قضایا نداشته باشه، دوست نداشت الگوی دوره ۲۰ سالگیش ناگهانی سیاه بشه! وقتی هنوز کارآموز بود و توی کمپ به روان درمان ها و مشاور ها کمک میکرد...
یه گوشه از ذهنش یاد آرزوی بچگیش میافتاد که دوست داشت یه دکتر بشه، هرچند پلیس بودن رو هم دوست داشت و از شغلش راضی بود. اما اگه یه دکتر کوفتی میشد، شاید هیچوقت مجبور نبود هرروز با آدم هایی آشنا بشه، وابسته بشه، اون هارو از دست بده و این چرخه رو بارها تکرار کنه.-راستش چیزی نیست که بتونم کامل براتون توضیح بدم و مربوط به پرونده های پلیسه، اینطور که میدونم شما مالک کارخونه داروسازیِ خارج از شهر رس ول هستید
جونمیون چند ثانیه مکث کرد و سری به نشونه تایید تکون داد :"البته من مالک اصلی نیستم، من و شریکم باهم اون ملک رو خریدیم تا کارخونه داروسازی باشه؛ حدود ۷۰ درصد مالکیت متعلق به شریک منه و راستش من نقش زیادی ندارم"
تکخند کوتاهی زد و ادامه داد :"اگر لازمه، میتونم قرارداد ها و سند مالکیت رو نشون بدم"
بکهیون سری به نشونه تایید تکون داد، ناخودآگاه انگشت هاش دور دسته ی کیف شل تر شدن و کیف رو کنار گذاشت. دکتر کیم هنوز یه متهم نبود، اگه با ملایمت پیش نمیرفت، مرد روبروش خیلی راحت میتونست از در اتاق بندازتش بیرون.
VOUS LISEZ
Prestige
Fanfictionاسم فیک: پرستیژ [On Going] ژانر: رمنس، درام، جنایی، اسمات کاپل های اصلی: سکای، چانبک/بکیول نویسنده: TOM جونگین و بکهیون، از طرف اداره گانگنام ماموریت دارن که یه پرونده کوکائین رو حل کنن و بهترین ایده این بود که از دو نفر دیگه کمک بگیرن... دو نفر که...