Chapter 9

631 209 101
                                    

بدون توجه به بکهیونی که پشت سرش میومد، با رسیدن روبروی شخصی که روی زمین نشسته بود و چهره اش بخاطر سر پایین افتاده و کلاهی که لبه اش صورتش رو پوشونده بود دیده نمی‌شد ایستاد و دست به سینه به مرد نگاه کرد.
مرد روبروش بدون اینکه سرش رو بالا بیاره طوری بنظر میرسید انگار حتی متوجه حضور اونها هم نشده.

_به کمکت احتیاج دارم کریس

جونگین با رسیدن به مرد بلندتر، پشت سر بکهیون ایستاد، نیم نگاهی به چهره خونسرد سهون انداخت و بعد دوباره به مردی که انگار جمله چانیول رو به تخمش هم نگرفته بود نگاه کرد، نکنه اون کریس نبود و چانیول داشت اشتباه میکرد؟
چون جوری که اون مرد به وجود اونجا هیچ توجهی نکرده بود، بنظر جونگین طوری بود که انگار تابحال نه تنها چانیول رو نمی‌شناسه بلکه هیچوقت اون رو توی زندگیش هم ندیده.

_کریس بس کن! گفتم به کمکت احتیاج داریم

کلافه برای بار دوم گفت و وقتی دید مرد نشسته روی زمین بازم قرار نیست جوابی بهش بده، نیم نگاهی به بکهیون که اصلا متعجب یا نگران بنظر نمی‌رسید انداخت و ایندفعه دندون هاش رو محکم روی هم فشار داد.
البته نیازی هم نبود بکهیون از چیزی که میدید تعجب کنه، کاملا مشخص بود که کریس داره سعی میکنه بهشون بی توجهی کنه تا بیخیالش بشن چون فاک...کی به دو نفر که از باند اخراج شده بودن و حالا همراه دوتا آدم غریبه و ناشناس برگشته بودن مشکوک نمیشد؟

قبل از اینکه دوباره چیزی بگه، سهون به حرف اومد:« کریس به کمکت احتیاج داریم، بیخیال شو هرکسی نتونه هویتت رو تشخیص بده من میتونم لعنتی»

و ایندفعه انگار که مرد نشسته روی زمین منتظر باشه سهون چیزی بگه، از جاش بلند شد؛ چهره اش هنوز هم بخاطر تاریک بودن بن بست و نبود هیچ چراغی و لبه کلاهی که روی صورتش سایه انداخته بود دیده نمی‌شد، جونگین با نگاه متعجبی به مرد نگاه کرد.
یه لحظه...
اگه اون واقعا کریس بود پس چرا تا همین چند ثانیه پیش داشت سعی میکرد صدای کلافه چانیول رو به هیچ جاش نگیره؟

_چی میخواین؟

روی صحبت مرد بلندتر با سهون بود و این از سمتی که بهش نگاه میکرد کاملا مشخص بود.

_باید باهم حرف بزنیم، حالاام اون لعنتی رو از روی سرت بردار

چانیول بجای سهون جواب داد و مرد نیشخند کوچیکی زد، عادت های چانیول رو به خوبی حفظ بود...از اینکه چهره شخصی رو که باهاش حرف میزنه رو نبینه متنفر بود.
نیم نگاهی به دور و بر انداخت، کسی اونجا نبود پس نیازی نبود نگران معلوم شدن هویتش باشه؛ کلاهش رو از روی موهاش برداشت و دستی توی موهای طلایی رنگش کشید و بعد از مرتب کردنشون، سرش رو بالا گرفت و با ابروی بالا رفته به سهون زل زد، هنوز هم سمت نگاهش سهون بود انگار داشت سعی میکرد نه تنها به بکهیون و جونگین، بلکه به چانیول هم هیچ توجهی نکنه.

PrestigeWhere stories live. Discover now