Chpater 33

439 138 30
                                    

راننده ی تاکسی ماشین رو نگه داشت و چانیول نیم نگاهی به بکهیون انداخت، مرد کنارش درحالی که لپتاپ رو روی پاهاش گذاشته بود، سعی می‌کرد اطلاعات درباره ی سرگئی میشنو و پسرش رو برای جونگین بفرسته تا در حد یک برخورد کوتاه بتونه رئیس فعلی مافیای روسیه رو تشخیص بده. قبل از اون وقتی توی هواپیما بودن، بلیط لوهان رو بررسی کرده بود و لوهان قرار بود سه روز دیگه، به جونگین و سهون توی هتل پنج ستاره ای که اون دو حضور داشتن بره.
بکهیون وقتی متوجه شد که روبروی ساختمون رسیدن، لبخند کوچیکی زد و لپتاپ رو بست و توی کیفش گذاشت.

-ممنون

رو به راننده ی تاکسی گفت و بعد از چند لحظه، چانیول و بکهیون روبروی آپارتمانی که یکی از واحد هاش رو دیروز اجاره کردن تا توی پولانکو بمونن ایستادن. مرد بلندتر چندبار با نوک انگشت روی دسته ی چمدونش زد، لبش رو گاز گرفت و فکر کرد که چطور جلوی بکهیون رو برای رفتن به اون سالن کنفرانس بگیره. دقیقا دو روز پیش، بکهیون وقتی همه ی مدت درحالی که چانیول سرش رو روی رونش گذاشته بود، درحال بررسی کردن اطلاعاتی که پیدا کرده از کیم جونمیون، مالک زمین اون کارخونه ی‌ داروسازی بود که حالا زیر زمین اون کارخونه تبدیل به آشپزخونه ی کیونگسو شده بود.
و بعدش خیلی ناگهانی نزدیک به ۳ صبح، تصمیم گرفت که برای یه ملاقات پیش‌ مالک زمین یعنی کیم جونمیون، دکتر معروف آسیایی که درحال حاضر توی پولانکو زندگی می‌کرد بره!

اکی آخرین چیزی که چانیول انتظار داشت این بود که توی دو روز، از یه خونه ی قدیمی که پله های ساختمونش رسما داشتن از جا کنده می‌شدن به پولانکو بیاد.
در واقع اصلا قرار نبود چانیول اینجا باشه، بکهیون گفت که برای دیدن دکتر کیم مجبوره به پولانکو بره و برای همین یک ساعت بعد از اینکه درباره اش به چانیول گفت از خونه ی‌ چانیول بیرون رفت تا درباره ی تصمیمش با تیم صحبت کنه تا اگه همه ی اعضا موافق بودن، برای روز بعد بلیط بگیره و بتونه به موقع به سالن کنفرانسی که دکتر کیم قرار بود اونجا یه همایش برگذار کنه برسه.
پارکر به بکهیون گفت که اون برای تحقیقات درباره ی مرگ جینا باید اینجا بمونه، لوهان و دیگو باید تا قبل از رفتن لوهان به مسکو یک سری اطلاعات درباره ی موادی که بکهیون به سختی تونسته بود مقدار خیلی کمیش رو از کارخونه بیرون بیاره بررسی کنن.

سخت ترین بخش برای خارج شدن از شهر، راضی کردن یشینگ و کیونگسو بود طوری که به رفتنش شک نکنن، تنها بهانه ای که می‌تونست جور کنه این بود که برای دیدن خانواده اش باید یک مدت از شهر دور می‌شد و بکهیون فقط لبخند یشینگ رو دید و صدای مرد که فقط اعلام کرد امیدواره که بکهیون دو روز خوبی رو کنار خانواده اش بگذرونه، درحالی که هردو می‌دونستن یشینگ اونقدر هم مهربون نیست که برای بکهیون، آرزوی روز خوب کنه؛ بکهیون به هیچ وجه به یشینگ اعتماد نداشت.

PrestigeWhere stories live. Discover now