✤Chapter13✤

227 54 57
                                    

های😃🤚🏻

نمیخام زیاد حرف زده باشم
سرتونو درد نمیارم ولی حلالتون نمیکنم اگه ووت ندید😂

مثل همیشه به ووت و کامنت های خوبتون خوشحالم کنید

بریم که داشته باشیم 😈

**********


تا آخر وقت تو شرکت موندن و انقد حرف زده بودن که همه شون خسته شده بودن .. پس تصمیم گرفتن یکم استراحت به فک هاشون و البته ذهن های درگیرشون بدن ...

اونا هزار تا چیز رو بین خودشون دوباره مرور کردن و حریف ها و رقیب هاشون رو دوباره آنالیز کردن ...

از اون همه بحث و کل کل دیگه خسته شده بودن اما هنوز به نتیجه ای نرسیده بودن که چطور باید این مشکل رو درست کنن .. همه ایده هاشون باهم متفاوت بود و پیشنهاد های همدیگه رو نقض میکردن ...

ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه نیمه شب هم گذشته بود و اون ۴ تا پسر هنوز نتونسته بودن همدیگه رو قانع کنن ..

ذهن هاشون درحال فروپاشی و منحل شدن بود
همه کلافه روی مبل لم داده بود و هر کسی حواسش به یه چیزی پرت شده بود و به یه نقطه ای زل زده بودن  ...

لیام روی مبل دراز شده بود و یه دستش زیر سرش بود و به سقف سفید با چراغ های کوچیک مهتابی زل زده بود ..

همزمان دود سیگارش رو به هوا فوت میکرد ... خاکستر سیگارش از دستش که آویزون شده بود پایین روی کف اتاق میریخت ... اتاق پر از دود سیگار شده بود ...

 
لویی کف اتاق نشسته بود و دستاشو چفت هم کرده بود ... خستگی از توی چشماش زار میزد ... چشماشو به زور تکون میداد و خمار بود و منتظر بود تا برسه خونه و به خواب شیرینش بره ...

 
بر عکس همه جان هنوز پر انرژی و سرحال بود ... روی صندلی هری نشسته بود و دو سه تا پرونده جلوی دستش رو چک میکرد ... هنوز هم دنبال مدرک یا چیزی میگشت ...

 
کلافه پرونده هارو کنار زد و سرشو ردی میز گذاشت .. از زور حرص و کلافه بودن نالید

 
جان : چرا به هر دری میزنیم همه رو صورتمون بسته میشن

هری بی توجه به بقیه و نق زدناشون آخرین نخ سیگارشم از پاکت در اورد و با عصبانیت پک عمیقی کشید ..

دستشو روی سینه ش ، درست زیر دست راستش که سیگار رو نگهداشته بود گذاشت و از پنجره بزرگ و قدی اتاقش که به جای دیوار بود شهر محو شده توی تاریکی و غرق در خواب رو دید میزد

لیام : کاشکی میگفتیم زین هم میومد ..

بلاخره به خودش تکون داد و دستشو توی جیبش فرو کرد

هری: که چی؟

لیام : شاید ایده ای داشته باشه

هری پوزخند با صدایی میزنه و دود سیگارشو به بالا فوت کرد

My Sweet Creature[N.S]Where stories live. Discover now