✤Chapter7✤

292 60 83
                                    

" لطفا بوک رو توی ریدینگ لیستتون اد کنید 😘
ووت فراموش نشه 🌻💛 "

               ******************

تو تمام مدت نایل به این فکر میکرد که بعد از این همه سال خوشبختی بهش خودشو نشون داده و قرار نیست با سختی زندگی کنه ، یه زندگی آروم و و مرفه .. اون تاحالا چنین چیزایی رو تجربه نکرده بود پس حق هم داشت نتونه باور کنه

وقتی رسیدن به پاساژ روبه روش نگاه کرد ... خیلی بزرگ بود و معلوم بود جای هرکسی نبود که بیاد و از اینجا خرید کنه ...

هری نایلشو برد توی اون پاساژ و وقتی برگشتن ماشین پر از پاکت های لباس بود .. اون انقد واسه پسرش لباس و چیزای دیگه گرفته بود که تا سال ها نخاد به فکر خرید باشه 

به هر حال اون قرار بود پیش هری زندگی کنه و به وسایلی نیاز داشت ...

نشستن تو ماشین که نایل دوباره شروع کرد حرف زدن و میخاست حرفاشو دوباره تکرار کنه 

+این .. 

_آره نایل .. این همه نیاز نبود .. ولی من خاستم 

نایل یکم تو جاش تکون خورد 

+ممنون 

_خاهش پرنس 

                   ****************

اونا برگشتن خونه و ۲ ساعت بعدش به خونه زین رفتن ، نایل خیلی ساکت بود اما با اومدن اون پسر چشم رنگی که اسمش لویی بود .. تونسته بود یخ نایلو آب کنه 

نایل شامش رو زیر نگاه های سنگین ددیش خورد و الان تو بقلش نشسته بود و هری سفت پسرشو گرفته بود .. 

لویی و لیام داشتن کارت بازی میکردن ..

زین و جان هم که پسر عموی همدیگه بودن داشتن باهم گپ میزدن که بعضی وقتا صدای جیغ جیغایه لویی بلند میشد ، اون توی کارت بازی زیاد خوب نبود 

میزی که جلوی هری و نایل بود ، پر شده بود از نوشیدنی و پاپ کرن و خوراکی هایی که واسه شب نشینیشون آماده کرده بودن 

نایل به پشت خم شد و سرشو رو شونه مرد پشتش گذاشت 

هری و نایل تو این مدت انقد باهم پچ پچ حرف زده بودن که الان کامل همو میشناختن ، هری همه چیز رو درمورد پسرش میدونست ..

اینکه چقد سختی کشیده و با چه شرایطی به اینجا رسیده 

هری صورت پسرشو بوسید 

_ سوییت کریچر 

لبخندی روی لبای نایل شکل گرفت 

+مرسی

_بابت؟؟

+اینکه نجاتم دادی و نذاشتی اتفاقی برام بیفته 

My Sweet Creature[N.S]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang