✤Chapter 23✤

241 47 202
                                    

 سلام سلاااام 😃✋🏻
اومدم با پارت جدددددیدد😈😈
با این حال خرابم اومدم براتون آپ کنم پس انرژی بدید بهم
کامنت های رگباریتون روی واسه این چپتر میخام پس وای به حالتون کامنت نزارید
ووت که دیگه جای خود دارد
انی وی ... ووت و کامنت یادتون نره
داستان پشم ریزون شد

بریم که داشته باشیم 😈😈😈

.

.

.

.

.

از سر صبح خیلی ذوق داشت و تو پوست خودش نمیگنجید ... ولی اضطرابش هم بیشتر شده بود پس تصمیم گرفت خودشو به کارایه دیگه مشغول کنه ..
 
دستور پخت لازانیا رو از اینترنت گرفت و چون غذایه مورد علاقه هری بود سعی کرد خیلی تمیز کارشو در بیاره ..

غذا رو تو فر گذاشت و به نظرش یه دسر هم باید درست میکرد اما هری ژله و اینجور چیزا دوست نداشت ... پس شاید سوپ پیش غذا کارشو راه مینداخت ..

اون پسر انقد بی تجربه بود که حتی دست خودشم سوزونده بود و ساق دستش که به قابلمه داغ برخورد کرده بود تاول زده بود ...

همونطور که حواسش به غذاش بود و ساق دستش رو فوت میکرد تلفن خونه زنگ خورد و مجبور شد جوابش بده ..

بعد از صحبت با لویی شونه ای بخاطر حرفاش بالا انداخت و دوباره به سمت آشپزخونه رفت ..

+ لعنتی چقد میسوزههه

 بلاخره غذا هاش آماده شدن و با وسواس زیاد رو میز اونارو چید ... چندتا شمع دارچینی هم روشن کرد و از دور به دست سازش نگاه میکرد

+هووم نایل .. بلاخره به یه دردی خوردی

همینجوری که به میز خیره شده بود یه جرقه به ذهنش خورد و با بشکن سریع رفت سمت آشپزخونه ..

دو شاخه از گلایه رزی که توی گلدون بودن رو برداشت و برگشت توی پذیرایی .. یکیشون رو روی بشقاب هری گذاشت و دومی رو پر پر کرد و اونا رو با احتیاط دور بشقاب هری چید
 
کارش که تموم شد واسه خودش دست میزد و با دیدن میز ذوق زده بود ... بلاخره دیزاینش واسه یه پسر ۱۷ ساله خوب بود

+یس مستررر هوراننن ... تو چقد خوبی .. تو خیلییی با سلیقه ای ... یوووهووو

.

.

.

.

.



کلافه گوشیشو رو مبل انداخت و به ساعت خیره شد .. ساعت از ۱۰ و ۴۰ دقیقه گذشته بود و هری باید ساعت ۸ میرسید ..

دیگه داشت نگران میشد .. هرچی هم با تلفنش تماس میگرفت جوابی جز ریجکت کردن و در آخر هم خاموشی تلفن دریافت نکرد

My Sweet Creature[N.S]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon