سلاااام سلاااامممم 😃🤚🏻
سووووپرایز 🤩😎🤗
اومدم با پارت جدیدددد .. من دست از سرتون بر نمیدارم خوشگلا 😏 بهتون گفتم که .. تلاش خودمو میکنم که برگردم و فف هامو ادامه بدم و این کارو هم کردم ... سووو شماهم ووت و کامنت فراموش نشه و بهم انرژی بدید😍💛
خب خب .. زیاد حرف نمیزنم دیگه
تا پایان فصل اول چیزی باقی نمونده ... ووت و کامنت فراموش نشه
بریم که داشته باشیم 😈😈😈
.
.
.
.
.
از استرس دستاش میلرزید و عرق سردی روی بدنش نشسته بود ... پوست لبش رو میجویید و سعی میکرد تمرکز کنه ... کمتر از ۱۰ دقیقه دیگه مونده بود تا برسه به خونه
یعنی میتونست کارایی که مری گفته بود رو انجام بده ؟ اونم درست و دقیق
بعد از حرفایی که مری بهش زد .. زودتر از شرکت بیرون زد تا بره و به وظایفش برسه .
به گل فروشی رفته بود و یه دسته گل رز قرمز تقریبا بزرگ بود خریده بود و چندتا چیز مورد علاقه نایل تا بتونه با اونا خوشحالش کنه و بعد ازش معذرت خواهی بکنه و اونو به بیرون دعوت کنه
انقدر به کاراش فکر کرد تا چیزی از قلم ننداخته باشه که نفهمید اصلا به خونه رسیده بود ...
وسایل رو از ماشینش برداشت و با استرس به طرف خونه رفت ...
اول چندبار در زد اما با خودش حدس زد چون نایل همیشه طبقه بالا میموند .. ممکنه نشنوه
خودش کلید انداخت و در رو باز کرد ...
آروم داخل شد و سعی کرد استرسش رو کنترل کنه .. دستاش شدید میلرزید و اعصابش رو بهم میریخت
اگه نبخشش چی ؟؟
به طبقه بالا رفت و وارد اتاق شد
اما بازم جای نایل خالی بود
چرا هر لحظه استرسش زیاد میشد ؟؟ مگه نمیخواست یه عذرخواهی بکنه .. دیگه این همه استرس واسه چی بود !!
دوباره به طبقه پایین اومد و نایل رو صدا زد اما جوابی نشنید
برای یک لحظه ترس همه وجودش رو فرا گرفت ... حس بدی که تا الان سعی داشت کنترلش کنه الان دیگه نمیتونست جلوشو بگیره
حس بدی مثل تنهایی ... چرا حس میکرد تو اون خونه تنهاست؟؟
یه چیزی تو جای خودش نبود و اون نبود نایل بود که از صبح تا اون لحظه که عصر بود ، خونه نبود ...
هری همه جای خونه رو گشت و همش نایل رو صدا میزد ...
YOU ARE READING
My Sweet Creature[N.S]
Fanfiction"عذاب وجدان داشت خفه ش میکرد .. نباید انقد سریع تصمیم میگرفت .. اشتباه بزرگی انجام داده بود که بدجوری داشت میسوزوندش ... اون چه غلطی کرده بود!!! " Story by me : Moby ❌ Boy x Boy ❌ Smut ❌BDSM ❌ Violence mobynarry_1D