My Sweet Creature[N.S]

✤Chapter 34 ✤

سلام سلاااام 😃🤚🏻

حالتون چطورهه !! اومدم با یه پارت طولانیییی .. جیگرتون حال میاد 😂 لطفا مثل همیشه ووت و کامنت فراموش نکنید و نظرات و انتقاداتونو توی کامنت یا مسیج بورد بهم بگید

و یه خبر جدید اینکه ... شورت استوری که قبلا درموردش حرف زده بودم ، آپ شده🤩 از قسمت بوکام شورت استوریمو هم بخونید . اگه نوتیف آپ شدنش نیومده براتون حتما بهم اطلاع بدین

آهه راستی ... به بوک دیفرنت هم سر بزنید و به شرط برسونیدش🙄 تنبل نباشید لعنتیا

خب دیگه بریم سراغ پارت جدید

بریم که داشته باشیم 😈😈😈

.

.

.

.

.

منتظر رو صندلی ها نشسته بود و به ساعت خیره شده بود و به کارش فکر میکرد . اون بهترین کارو انجام داده بود ...

درسته دلش شکسته بود و قلبشو جا گذاشته بود تو اون خونه .. اما این خیلی به صلاحش بود ... به صلاح جفتشون .

توی این چند روز کلی دلش براش تنگ شده بود برای صورتش ..

صورت خوش فرمش ... با اون چشمایه درشت و کشیدش .. ابرو های جذابش .. خط فکش که هزار برابر اون رو ددی تر و هات تر نشون میداد ، مسخره بازی هاش که تلاش میکرد نایل رو بخندونه ، بغل کردناش و آغوش گرمش که همیشه واسه نایلش باز بود ، صدای آرامش بخشش که حکم مسکن رو واسه نایل داشت و در آخر ...

واسه چشمایه سبز و موهای بلند و موج دارش

اما دیگه باید تموم میشد .. باید این حس کوفتی رو دور مینداخت

با چشمایی که از اشک موج میزد به ساعت نگاه کرد ... یک ساعت

فقد یک ساعت مونده بود تا همه چی تموم شه
همه ی خاطرات خوبش رو از یاد ببره

این بار زندگیش کاملا فرق میکرد

میدونست کار سختی رو داره انجام میده ..اما این تصمیمی بود که گرفته بود و به نظرش میتونست درست انجامش بده

شاید یکم سختی میکشید اما میارزید براش

بغضش هر لحظه بیشتر میشد .. دستایه لرزون و خیس از عرقش که بخاطر استرس و اضطرابش بود رو به شلوارش مالید .. از روی صندلی ها بلند شد و پاشد تا تیر آخرشو هم بزنه

به سمت تلفن عمومی رفت و بدون مکث شماره جان رو گرفت ... قلبش شدید میکوبید و اصلا تمرکز نداشت

ناخن های کوتاهشو به دندون گرفت که بعد از چند بوق صدای جان تو گوشش پیچید

جان : الو !؟