✤Chapter5✤

314 69 142
                                    

" لطفا بوک رو توی ریدینگ لیستتون اد کنید .. منتظر ووت و کامنت های قشنگتون هستم 🌻🧡"

                  ***************

لیام : به بههههه اینجارو نگاااااه شازده مونم بیدار شده

نایل پشتش به لیام بود و لیام نمیتونست صورتشو ببینه و سریع اشکاشو پاک کرد

هری عصابش خراب بود و اخم کرده بود ..

_چیه!!

لیام : هیچی زین زنگ زد گفت بریم خونش واسه شام

_خب میمردی بمونی پایین تا خودم بیام

لیام : کصخل دیک هد باید ببخشید که یک ساعته اون زیر دارم گلوی خودمو جر میدم که آقا یه اوکی بدن ... الانم این برخوردته

هری چشماشو واسش چرخوند و اونا بدون توجه به نایل داشتن دوباره کل کل میکردن

_خفه شو

لیام : آدم نیستی که ... گوساله

_لازمه بگم خفه شی؟؟

لیام : بگو ولی همیشه به تخممی

هری سریع از رو تخت بلند شد تا لیامو بزنه که لیام زودتر فرار کرد

لیام : حار هم که شدی استایلز ... خاک تو سرت

هری چشماشو محکم رو هم گذاشت و نفس عمیق میکشید تا خودشو آروم کنه .. اون هیچوقت نمیفهمید چرا لیام اینطوریه ، هیچوقت آدم نبوده و نمیشه و شک داشت که در آینده عوض بشه

 
برگشت سمت نایل که دید با لبخند داشته تماشاشون میکرده ... اون یه فرشته بود .

چشماش خیس از اشک بود و لبخند کیوتی رو لباش بود .. هری مطمئن تر شد که اون قشنگ ترین تابلو نقاشیه که تاحالا به چشمش خورده

_سوییتی پاشو بریم بیرون .. و خب .. عام واسه این طرز برخورد هم متاسفام ... عادت میکنی .

دستشو گرفت و بردش سمت دسشویی و صورتشو آب زد و با خودش بردش پایین ‌... وقتی به طبقه پایین رسیدن نایل چشمش به دو نفر دیگه ای که تو خونه بودن افتاد .. اون پسر که اومد تو اتاق رو مبل دراز کشیده بود و با کنترل تی وی بازی میکرد و یکی دیگه که سرش تو گوشیش بود و بدون اینکه نگاهشو از گوشیش بگیره گفت

جان : صبح بخیر پرنس

یه لحظه شک کرد که با کدومشونه ... هری برگشت سمتش و با لبخند بهش خیره شده بود

_با تو بود

با چشمایه گرد شده به خودش اشاره کرد و لب زد

+من!؟

هری سرشو تکون داد ...
نایل مردد جواب مرد رو داد

+صبح شماهم بخیر آقا

جان : جان ..

+بله

جان : اسمم جانه .. اسممو صدا بزن

My Sweet Creature[N.S]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang