✤Chapter6✤

322 63 73
                                    

" لطفا بوک رو توی ریدینگ لیستتون اد کنید ، ووت و کامنت فراموش نشه💛🌻"

                  ****************

جان : به هر حال .. من کارت داشتم

_اوپس .. جذاب شد .. به غیر از خوردن آبمیوه نایل با خودمم کار داری ... خب حالا بنال ببینم

اون سه نفر وجود نایلو فراموش کرده بودن و همش باهم کل کل میکردن و تو سر و کله هم میزدن ..

از طرفی نایل واقعا خیلی خوشحال بود که اینجور آدمایی رو پیدا کرده ...

جایی که اون همیشه زندگی میکرد پر بود از غم و ناامیدی  .. گریه های شبونه .. کتک های مکرر که نتیجه ش چیزی جز سیاهی و کبودی نبود .. درد و رنج و سختی چیزی که نایل از زندگی میدونست و زندگی رو با این طعم چشیده بود .. به هر حال ...

اون افکارشو پس زد و دوباره به جو اون لحظه برگشت و دوباره با شنیدن کل کل هاشون لبخند زد

جان : اون طراح گالری استازر رو یادته

_کدوم ؟

جان : همون چش رنگیه.. باباااا .. خیلی کوچولو بود


هری پوکر نگاش کرد

_احمقی یا چی؟؟

لیام : بابا .. اون سم رو میگه

_هوووو گرفتم .. همون نیم وجبی . خب؟

جان با حرف لیام بشکنی زد و ادامه حرفشو زد

جان : چن روز پیش واسه استخدام اومده بود

_خب به عنم من چیکار کنم .. این به زین مربوطه

جان : احمق دهنتو ببند تا حرفمو بزنم بعد زر زر کن


_خبببببب ... بگووو

جان : لویی تتوشو دراورده ... اون تو شرکت کاول کار میکنه و پسر خونده اون نره خره

لیام با عصبانیت گفت

لیام : اون تو شرکت ما چه غلطی میکنه

جان : تازه ..

_چی؟

جان : رل اسلاتی بوده که هری باهاش خابیده و خب .. آره همین

_خب مجدد به عنم .. حالا کدومشون؟

جان : فک کنم اسمش مارتین بود

_ باید بگم همچنان به عنم .. اون تو کلاب واسه فروش بود منم خریدمش .. من نمیخریدم یکی دیگه میبردش .. پس کی بهتر از من سووو، بخاد مشکل درست کنه خودشم میکنم

 
لیام : الان استخدامش کردیم؟؟

جان : اوهوم .. حالا هم زین جواب مثبت بهش داده

_گه بزنن تو مغز فاسدش

لیام : هووووشه .. درست حرف بزن

My Sweet Creature[N.S]Onde histórias criam vida. Descubra agora