✤Chapter15✤

221 52 51
                                    

سلااام سلاااامممم ... ✋🏻

حالتون چطورههه 😍

اومدم با یه پارت دیگه ... ووت و کامنت های خوشگلتون فراموش نشه چون باعث میشه انرژی بگیرم و زودتر آپ کنم تا بریم سراغ فنفیک دومم .

تنکیو لاولیااااا 💛🌻

بریم که داشته باشیم ...😈

*******************************



پل خورد و حالتش عوض شد

+دد

و یه دست نرم رو صورتش قرار گرفت

+ددی

آروم لب زد

بیدار بود ولی تصمیم گرفت جوابشو نده تا ری اکشن پسرشو ببینه

+پاشو دیگهه ... ددی دلم برات تنگ شده پاشو

یکی از دستایه مردونه و پر تتوی هری با انگشتایه پوشیده شده از رینگ رو بین دستایه نرم و بچگونه ش گرفت و محکم پشتشو بوسید

به سختی جلوی لبخندشو گرفته بود اما جلوی پروانه های تو شکمش رو هم میتونست بگیره؟؟

دستشو از رو صورتش برداشت و دمق تکیه داد به کاناپه و دیگه هیچ حرفی نزد که یه نفر از پشت بقلش کرد

_منم دلم برات تنگ شده بود زندگیم

و محکم گونه پسرشو بوسید .. سرشو پایین تر آورد و بوسه های آرومشو روی گردن نرم و سفید پسرش پخش کرد ..

اونا تو این یک سال و نیم انقد پیشرفت کرده بودن که دیگه میتونست گردنش رو هم ببوسه ..

دستاشو روی دست مردش گذاشت و سرشو به عقب خم کرد تا مردش فضای بیشتری داشته باشه ..

وقتی پوست نرم و لطیف پسرش رو خیس و قرمز کرده بود بلاخره بلند شد اما این دفعه نایل محکم لبای هری رو بوسید

+چرا دیشب دیر اومدی .. میدونی چقد نگران شدم

_یه کاری پیش اومده بود

+از منم مهم تر بود ؟

هری با این حرف نایل ساکت شد و تو فکر رفت و به یه نقطه خیره شد .. نمیدونست باید چی جواب بده

نایل با دیدن سکوت هری دلش گرفت ..

یعنی واقعا انقد براش بی اهمیت بود ؟ سریع چشماش پر اشک شد ..

اون پسر خیلی لوس بود و با کوچیکترین چیز دلش میگرفت

بی توجه به چشمایه تار شدش لبخند فیکی زد و حلقه دستایه هری که محکم بغلش کرده بود رو باز کرد ..

+ صبحونه آماده کردم برات

منتظر نموند تا هری بخاد حرفی بزنه و سریع رفت تو اتاقش و در رو هم بست .. صورتشو توی بالشتش مخفی کرد و اجازه داد اشکاش بریزن ..

My Sweet Creature[N.S]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang