✤Chapter 29 ✤

196 42 53
                                    

سلام به همگی 😃🤚🏻

اومدم با یه پارت جدید از این فنفیک پر ماجرا

سه باره دارم آپ میکنم ولی همش میرینه 😶 انی وی .. امیدوارم این بار دیگه نرینه 🙄

خب گویا چپتر قبلی واسه یه عده نمیاورده پس تو این چپتر دوتا پارت میزارم براتون . هم چپتر ۲۸ و هم ۲۹

ووت و کامنت فراموش نشه

بریم که داشته باشیم 😈😈😈

.

.

.

.

.

[ چپتر ۲۸ ]

بی حال رو مبل نشست .. زیر چشمش بخاطر مشت لویی کبود شده بود و خون دماغ شده بود .. براش مهم نبود کتک خورده ..  اون تو بد خلائی فرو رفته بود

 
چشمایه بی حس و پر از اشکش گویایه حال خرابش بود
 

لویی کلافه دستشو تو موهاش کشید و کنار میز شام و تجملات نایل ایستاده بود
 

لویی : ببین چه تجملاتی واست تدارک دیده .هری گند زدی . نمیدونی چقد واسه دیدنت ذوق زده بود و لحظه شماری میکرد تا برگردی .. بهت گفتم زود تصمیم نگیر و بزار ماجرا رو روشن کنیم
 

لویی : خریت کردی هری .. خرررریت

 
لویی : عاخه مینداختیش جلو سگ هم این بلا رو سرش نمیاوردن ... تو از سگ هم بدتری .دیکهد اون بچه مریضه .. تمام بدنشو زخم کردی

 
لویی از تجاوز هری خبر نداشت و فکر میکرد فقط اونو کتک زده
 

_لویی تنهام بزار

 
لویی : نمیزارم ..یعنی چی این کارا

 
_ فقط بزارم تو حال خودم و برو یکم بفهم وقتی میگم حالم خوب نیست یعنی نیست
 

لویی : برام اصلا مهم نیست که حالت چقدر بده من میرم نایلو با خودم ببرم
 

همین که میخاست برگرده سمت اتاق ... هری داد بلندی کشید و گوشیش که دم دستش بود رو با شدت پرت کرد تو دیوار ... جوری با شدت شکست که حتی تیکه های خورد شدش همه جای خونه پخش شد
 

بغض گلوش شکست و با هق هق گفت

 
_ لویی برو ... فقط برو هیچکدومتونو نمیخام ببینم ... نه تو ... نه هیچکس دیگه ای
 

با صدای بلندش داد میزد و گریه میکرد و مطمئنن انقدری صداش بلند بود که نایل توی اتاق میتونست حرفاش رو بشنوه
 

_ چرا نمیفهمی میگم حالم بده .. چرا هیچکس نتونست تو این زندگی فاکی برای یکبار هم که شده درکم کنه !! چرا یه مشت آدم احمق خودخواه همش دور و برم جمع شده

 
سرشو انداخت پایین و به موهایه بلندش چنگ میزد
اما کسی به هری اهمیت میداد ؟ اصلا مگه کسی حال هری براش مهم بود ؟

My Sweet Creature[N.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora