تعلق.

1.1K 202 353
                                    

[Music track : sweat / ZAYN ]

"Part eight B"

دوش حموم رو به ارومی رو تن لخت اون گرفت. با نوازش اروم دست هاش همراه با قطرات اب که رو صورت و بدنش میریخت باقی خون های خشک شده روی پوستش رو پاک میکرد‌.

قلبش محکم و اروم به سینه میکوبید. هر قسمت از پوستش که با دست های لیام نوازش میشد اتیش میگرفت و میسوخت‌.
بعد از مدت ها بی اونکه به فردا و اینده فکر کنه در سکوت نفس های لیام رو میشمرد و اجازه میداد به تنش تا به دور از خجالت و شرمندگی زیر لمس های اون اشکارا واکنش نشون بده.

حموم کوچیک اون اپارتمان بخار گرفته بود و از شیشه های دور تا دور دوش گاهی عرق سرد اب میچکید. لب های زین باز بود و اجازه میداد اب هرجایی که لیام هدایتش میکرد بریزه بی اونکه تکونی بخوره یا حرفی بزنه.

لحظاتی بعد لیام دوش اب رو به سری متصل به دیوار وصل کرد و اینبار با هر دوتا دستش سینه ی زین رو که اروم و سنیگن بالا و پایین میشد نوازش کرد. سرش رو به شونه ی اون تکیه داد و ثانیه ای بعد دست هاش بالا اومد تا دور کول قوی و محکم اون حلقه بشه_ منو لمس کن زین..بذار دفعه ی بعدی که ذهنم فراموش کرد تنم به یاد بیاره.

دستای زین کمر لیام رو در بر گرفتن و بدنش رو به ارومی چرخوندن؛ حالا کتف لیام به دیوار سرد و خیس حموم برخورد میکرد. پیرهن سفید و مردونه اش به تنش چسبیده بود. لب هاش رو به گونه ی لیام چسبوند و اروم بوسید_ لمست میکنم..بزار هرجایی که دوست داری رو لمس بکنم.

لیام لب هاش رو گزید حالا قطرات اب از بین لب های بازش روی تیغه ی بینی زین میچکید. دست هاش رو رو شونه های زین محکم کرد و با هول کوچیکی که به تن اون داد مجبورش کرد جلوی پاهاش زانو بزنه_ ببوس منو.

با وجود اون جین تنگ که حالا خیس شده بود روی زانو نشستن براش سخت بود اما اهمیتی بهش نداد و چشم هاش رو بست.
سرش رو تکون داد_ باشه..هرچقدر که بخوای میبوسمت.

دست هاش رو به ارومی بالا برد و درحالی که رون هاش رو نوازش میکرد به دکمه شلوارش رسید. دست هاش  بعد مدتی کلنجار تونستن کمر سفت شلوار لیام رو ازاد کنن و بعد با کمی تلاش اون پارچه کتان رو که بخاطر خیس بودن به تن لیام چسبیده بود بیرون کشید.

انگشت هاش پشت ساق پای لیام رو نوازش  کردن و بعد  اروم به دور مچ پای اون پیچیدن. با کمی فشار زین با حوصله و اروم شلوار لیام رو از دور پاهاش ازاد کرد.
دست هاش از پشت ساقش بالا میرفتن و نوک انگشت هاش پشت زانوی اون میرقصید. جلو رفت و لب های مرطوبش رو بالای زانوی لیام چسبوند.

پلک هاش روی هم افتاد وقتی اون لب های نرم شروع کردن به بوسه گذاشتن روی پاهاش. انگشت های اون خطوط نامفهومی روی ساق هاش رسم میکرد و قطرات اب که بین بوسه ها و لمس های اون گم میشد و مسیرش منحرف ؛ پوست حساس لیام رو قلقلک میداد.

THE OCEAN MYSTERY  /ziam/حيث تعيش القصص. اكتشف الآن