شکست.

935 199 573
                                    

"Part six B"

سه هفته از شبی که لیام زین رو رونده بود میگذشت‌.
روز های پس از اون زین تمام مدت نزدیک به لیام بود. همه ی اون ها به نحوی با زندگی جدیدشون خو گرفته بودن.

لیام تونسته بود یه اپارتمان درست تو مرکز شهر برای ناتالیا پیدا کنه و بعد برای نایل و ناتاشا و البته خودش هم نزدیک به اپارتمان اون واحد اجاره کرده بود.

تو هفته ی اول زین تمام مدت تو اپارتمان لیام بود به بهونه ی ایجاد کردن سد ذهنی برای امیلی و لیام تصمیم گرفت طبقه ی بالای خودش رو براش اجاره کنه تا مجبور نباشه هرشب زینو تو اتاقش تحمل کنه؛ اما بعد از اون تنها هری بود که به دیدن امیلی میومد.

حالا هم مثل روز های گذشته هری به دیدن امیلی اومده بود و سعی داشت سد ذهنیشون رو دوباره شارژ کنه تا کسی متوجه حضورش نشه...چون اون های برای عقب انداختن  جنگ پنهان ریسک بزرگی رو به جون خریده بودن!

هری_ هی..من دیگه میرم امیلی جاش امنه.

هری رو به لیام که به بیرون از پنجره ی اپارتمانش خیره شده بود گفت. لیام به سمتش چرخید_ باشه..اون..اون حالش چطوره؟

هری که به خوبی میدونست لیام راجع به کی صحبت میکنه کمی جلو اومد و با لبخند پرسید_ الان میخوای باور کنم داری حال زین رو میپرسی؟

لیام سری تکون داد و نگاهش رو از هری گرفت_ فقط میخوام بدونم همه چیز خوبه هری!

هری خندید و طبق عادت موهاش رو به عقب روند_همه چیز خوبه...برانابوس حسابی درگیر امیلی شده و ما به خوبی تونستیم ذهنش رو از جنگ پنهان دور کنیم. 

لیام جلو اومد...نگرانی اون به جای کمتر شدن روز به روز بیشتر میشد. شاید این نقشه تونسته بود تا حدودی جلوی نقشه ی برانابوس رو بگیره اما در عوض جون امیلی رو تو خطر انداخته بود_هری..این ریسکی نیست؟ اینکه به اون حروم زاده گفتی رد امیلی رو تو این شهر پیدا کردین؟!

هری نگاهی به امیلی انداخت که اینبار با لیئو تو اپارتمان لیام وقت میگذروند..اون دوتا تونسته بودن حسابی باهم جور بشن و امیلی برای اولین بار یه دوست پیدا کرده بود_ خب..میدونی ذهن زین به تنهایی میتونه رد امیلی رو بپوشونه چه برسه به شیش تا ذهن قوی...اما درسته اینکار ریسک های خودش رو داشت؛ اما چاره ای نبود جنگ پنهان چیزی نبود که بتونیم توش پیروز باشیم..حتی اگه با تمام وجود از شما محافظت میکردیم امکان کشته شدن حداقل یه انسان وجود داشت..به علاوه ما برگشته بودیم به شهر و برانابوس ازمون جواب میخواست.

لیام میدونست حق با هریه اونا با وجود افتضاح بودن شرایط تونسته بودن سه هفته ی اروم رو توی اتلانتیک سیتی و اتلانتیس رقم بزنن اما با این وجود نگرانی لیام کم نمیشد_ اما...اما هر لحظه ممکنه اون به تصمیم قبلش برگرده درسته؟

THE OCEAN MYSTERY  /ziam/حيث تعيش القصص. اكتشف الآن