یکبار دیگه !

1K 275 102
                                    

Part three

اون روز ظهر با حضور آلویرا زودتر از همیشه شب شد و لیام احساس کرده بود اتلانتا اونقدر هم طاقت فرسا نیست
پیوند و رشته ی بینشون قوی تر شده بود حالا با خیال راحت تری از کلمه ی دوست استفاده می کردن

دو هفته از دوستی سریع شکل گرفته شون میگذشت و هر روز این دو هفته کنار تخت سنگ سپری شد و اونقدر سریع گذشت که لیام کاملا فراموش کرده بود دریا هنوز به سوالش پاسخ نداده
گاها همچنان کشش عجیبی رو از طرف اسکله و دریا و حتی آلویرا حس میکرد اما اشفتگی ذهنش کمتر شد بود و حالا بی مهابا میخندید و از جواب های دندون شکن آلویرا که به سمت الکس پرتاب میشد بی نهایت لذت میبرد
باز هم ظهر اتلانتا بود و گرمای اتشینش اما برخلاف هربار به اصرار آلویرا امروز روی نوار باریک ساحلی نشسته بودن و از شلوغی اونجا شاید لذت میبرد!_این فعل مفرد چون لیام همچنان از شلوغی متنفر بود_
آلویرا با بیکینی مشکی رنگش کنار لیام دراز کشیده و لیام به زور اون دختر تنها با شلوارکی اونجا نشسته بود
تعریف های بی بروبرگشت آلویرا از بدنش حالا اعتماد به نفسش رو تا حد زیادی بالا برده بود
نگاه لیام روی عضلات ظریف شکمش بود و گاها باخودش فکر میکرد به عنوان یک دختر بدنش زیادی عضله ایِ.
رنگ نگاه لیام فرق کرده بود حالا بی هیچ شرم و خجالتی نقطه به نقطه بدن آلویرا رو نگاه میکرد
لیام به پهلو دراز کشید و ارنجش تکیه گاه خوبی برای وزن سرش بود تا نگاهش رنگ تسلط بگیره و راحت تر روی بدن اون بچرخه
دست هاش روی شکم آلویرا حرکت میکرد و آلویرا با بیخیالی افتاب میگرفت

لی_ این انصاف نیست آل
این اسم مختصر صرفا برای تنبلی بیش از حد لیام تو گفتن اسم بلند و لاتینش بود
آل_ چی انصاف نیست لیَم
لی_ اینکه تو بدن به این خوبی داشته باشی و من یه بستنی وانیلی صاف باشم

آلویرا بلند میخندید و دربین خندیدنش با لحجه غلیظ خودش شروع به حرف زدن میکرد
آل_ تو احمقی لیَم ....بدن تو فوق العادست..فقط باید چشمای درستی اونو ببینن
لیام به پشت دراز کشید و نگاهی به بدن سفید خودش انداخت که این چند روز به لطف اون دختر لاتین کمی گندومی شده بود
بدنش ریز نبود ولی خب اون فقط لیام بود لیام رنگ پریده!
آل_ بستنی وانیلی نرم من
آلویرا بی مقدمه جیغ کشید و روی شکم لیام پرید
لیام شوک زده بود اما دستاش ناخود اگاه رو روی پاهاش نشستن و با تعجب به چشماش خیره شد
دستای آلویرا دو طرف صورت لیام قرار گرفت و محکم لپ هاشو فشار میداد
آل_ می لیندو لیستو مونو لیییَم
لیام باوجود بلد بودن اون زبان ذره ای از حرف هاش نفهمید و اون دختر همچنان لاتین و پر هیجان حرف میزد
لی_ خدایا دیوونه چیکار میکنی؟!
آل_ فقط یه بار دیگه ؛ عونا وز ماس لیَم ! به بدنت بد بگو تا من توی دریا خاکت کنم
(بیاین لیویرا شیپ کنیم بیخیال زیام شیم نطرتون؟:))

لیام اهمیتی به عجیب بودن جمله اش و غلط بودن اون نداد فقط با لبخند سر تکون داد و به چشماش نگاه کرد او کشش عجیب دوباره به سراغش اومده بود و از بدن الویرا صداش میزد
لیام ناخوداگاه دستاش رو پشت کمرش برد و اونو بیشتر به خودش نزدیک کرد دستای الویرا کنار سرش روی شنا ها فرود اومد و حالا اون عمدتا روی لیام خوابیده بود
کمرش توسط لیام نوازش میشد و چشم هاشون سعی میکردن موقعیتی که توش قرار دارن و کاووش کنن پس به همه جا میلغزیدن به جز صورت هم

THE OCEAN MYSTERY  /ziam/حيث تعيش القصص. اكتشف الآن