⚔️مبارزه چهل و یکم: یه مبارزه واقعی بین منطق و احساس⚔️

68 19 30
                                    

سریع گرم کنش رو توی ساک ورزشیش انداخت و زیپش رو کشید، ساک سبک رو روی دوشش انداخت و از اتاقش خارج شد.

خواست سمت در بره که از لای باز در اتاق لوهان دید پسر بزرگتر توی تاریکی روی تخت نشسته و به دیوار جلوش زل زده.

با اخم در اتاق رو کمی باز کرد و توجه لوهان جلب شد

"بیداری؟ ساعت شیش صبحه تازه... چقدر زود بیدار شدی"

هوا هنوز تاریک بود و لوهان معمولا زودتر از ظهر بیدار نمیشد.

"بیدار نشدم، بیدار بودم"

لوهان با صدای آروم گفت و دوباره دراز کشید.

"بیدار بودی؟ حالت بد بود؟"

سهون با اخم بیشتری پرسید و توی اتاق اومد

"نه، خوبم... مسابقت امروزه؟"

"اوهوم... احتملا شب خیلی دیر برگردم، شاید بخوایم بریم شام تیمی"

لوهان هومی کرد و دراز کشید

"باشه منم می‌خوابم"

سهون با تردید سرش رو تکون داد و در اتاق رو بست؛ بعد کفش هاش رو پوشید و از خونه بیرون رفت.

بر خلاف قبل که لوهان نصف روز با لذت تمام می‌خوابید چند روز بود که خیلی دیر می‌خوابید و حتی الان هم تا صبح بیدار بود و سهون نمی‌فهمید مشکلش چیه.

از طرفی بیشتر اوقات رو هم توی اتاقش بود و مثل قبل پای تلویزیون نمی نشست، اگر میخواست چیزی ببینه هم از لپ‌تاپش استفاده میکرد.

ولی چیزی که بیشتر از همه براش عجیب بود این بود که بوی گوشت و مرغ حالش رو بد میکرد و باید
میذاشت سرد بشن تا بوشون از بین بره و بعد میخورد.

هیچ جوره درک نمی‌کرد لوهانی که جونش برای غذا در می‌رفت الان چرا نمیتونه راحت غذا بخوره.

آهی کشید و از آسانسور که پیاده شد با دیدن ساعت "اوه"ی گفت و سریع تر سمت ماشینش قدم برداشت.

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

نامجون با پاش اروم روی زمین ضرب گرفته بود و منتظر پیاده شدن بازیکن ها از ون های باشگاه بود.

دو ساعت دیگه مسابقه شروع میشد و همه استرس داشتن.

بازیکنا مستقیم وارد رختکن بزرگ خودشون میشدن تا لباس هاشون رو عوض کنن.

رختکن ورزشگاه از مال باشگاه بزرگتر بود و جاشون بیشتر بود پس حداقل گرما و فشرده شدن به مشکلاتشون اضافه نمی‌کرد.

همه یه گوشه رختکن ولو شده بودن و با کلافگی خودشون رو به یه چیزی مشغول میکردن تا استرسشون کم تر کنن.

نامجون به چهارچوب در تکیه داد و آهی کشید. چند قدم جلو اومد و لب هاش رو تر کرد.

"بچه ها! چند دقیقه به من گوش بدید."

⚔️The Condition Of Fight⚔️ |Completed|حيث تعيش القصص. اكتشف الآن